از هوشنگ تا مجید؛ گذری بر زندگی هوشنگ مرادی کرمانی…

از هوشنگ تا مجید؛ گذری بر زندگی هوشنگ مرادی کرمانی…

زندگی هوشنگ مرادی کرمانی بالا و پایین زیاد دارد، درست مثل قصه هایش، گفتنش ساعت ها زمان می خواهد، مردی که افتخار ادبیات معاصر ایران است، آثارش به بسیاری از زبان های زنده دنیا ترجمه شده، در کتاب های درسی سایر کشورها نفوذ کرده، جوایز بسیار جدی و مهمی دریافت کرده، یوسنکو را به وجد آورده، سینماگران را سر ذوق آورده و بسیاری از مردم ایران را در مقابل واقعیت رک، ساده، صریح و شفاف از زندگی خودشان قرار داده است.

 

سریال قصه های مجید را که بخاطر دارید!

بعید است اگر دهه شصت یا قبل تر از آن به دنیا آمده باشید، عبارت “قصه های مجید” بگوشتان نخورده باشد!
مجید، نوجوان بازیگوش و خیالاتی در خانه ای قدیمی همراه با مادربزرگش یعنی “بی بی” زندگی می کرد.
زیاد درس خوان نبود ولی شعر می گفت، نستعلیق بلد بود بنویسد، ذهنش از برو بیا پر بود و برای خودش حسابی فلسفه می بافت…
خانه شان ته یک کوچه قدیمی بود، دالان و هشتی داشت، پنج دری و حوض و درخت داشت، اطاق هایش طاقچه های کار شده در دل دیوار داشت و خلاصه تا بخواهید ایرانی و سنتی بود…
مجید کمی ترسو بود اما غرورش اجازه نمی داد خودش را از تک و تا بیاندازد، با هرچه در توان و عقلش داشت درگیر اتفاقات مختلف می شد، با دوچرخه اش در اصفهان تاب می خورد و انقدر تفره و تقلا می کرد تا بالاخره یک چیزی بشود!
این شاید اسم ش قصه های مجید بود و برگرفته از زندگی شخصی هوشنگ مرادی کرمانی، اما واقعیت آن بود که هر کداممان گوشه ای از بودن و نبودن های خودمان را، جمعه ها عصر، پای تلویزیون در آیینه آن می دیدیم.

قصه های مجید را “کیومرث پور احمد”، کارگردان اصفهانی ساخته بود و یکی از پر بیننده ترین سریال های تلویزیون شد، زنده یاد “ناصر چشم آذر” برایش موسیقی نوشته بود، آن هم در آواز “بیات اصفهان” و بر مبنای تصنیف ” تا بهار دلنشین” مرحوم استان “غلامحسین بنان”، که شاید یکی از مهمترین آثار استاد هوشنگ مرادی کرمانی باشد.

هوشنگ مرادی کرمانی - مهدی باقر بیگی

زمان و مکان به دنیا آمدنش؟!

ایشان سال ۱۳۲۳ در روستای “سیرچ” استان “کرمان” به دنیا آمدند. سیرچ از توابع بخش “شهداد” است؛ درست در دل کویر اما در تناقضی جذاب!
اقلیمی کوهستانی دارد آن منطقه نسبتا کوچک، با هوایی خنک و خوشایند، درخت زیاد دارد، سر سبز است و سرو کهن هزار ساله ای دارد که احتمالا گاهی هم صبحت هوشنگ کم سن و سال هم بوده!

هوشنگ، مادرش را از دست داده و پدرش بیمار بود، لاجرم با مادر بزرگ و پدر بزرگش زندگی می کرد. تا پنجم ابتدایی در سیرچ بود، بعد به کرمان رفت و تا ۱۵ سالگی هم آنجا خیال‌بافی می کرد برای خودش.دایی معلمی داشت که هوشنگ را به کتاب خواندن علاقه‌مند کرد و ناغافل، هوشنگ نوجوان، خودش را شیفته سینما دید!

هوشنگ مرادی کرمانی

هجرت به تهران و آغاز دوران جدید

به تهران آمد، در دانشگاه، مترجمی زبان انگلیسی خواند اما برای تبدیل شدن به “هوشنگ مرادی کرمانی”، شاید نیاز بود دوره دانشکده هنرهای دراماتیک را هم پشت سر بگذارد.

سال ۳۹ برای رادیو ‌کرمان نوشتن را شروع کرد و از سال ۴۷ داستان هایش در جراید و مطبوعات به چاپ رسید.
“کوچه ما خوشبخت ها” را که نوشت، “شاملو”‌، سردبیر نشریه “خوشه” آن را چاپ کرد و دری دیگر به رویش گشوده شد.
کم کم داشت می شد آنچه که باید…

بچه های قالیباف خانه، یک نقطه عطف

سی سالش بود، سال ۱۳۵۳ که “قصه های مجید” را نوشت. کتابی که سال ۶۴ برگزیده سال شد. شاید آن زمان فکرش را نمی‌کرد دارد مجموعه داستانی می نویسد که اغلب قصه هایش را، اغلب ایرانی ها در قالب فیلم خواهند دید!

اما در دوران حرفه ای هوشنگ خان مرادی، شاید نقطه عطف، داستان “بچه های قالی باف خانه” باشد. داستانی که برای نوشتنش تا مدت ها به قالی باف خانه ها می رفت و در کنار بچه های قالی باف زندگی می کرد تا بداند و بفهمد چه می نویسد. که این خود مهترین وجه تمایز اوست با هم نسلانش. برای روایت درد دل بچه های قالی باف خانه که بعضی به اجبار کار می کردند در آن، بعضی برای تامین معاش، اغلب از تحصیل دور مانده بودند و در شرایطی سخت روز ها را شب می کردند، نمی شد نسخه ای از راه دور پیچید.

همین شد که “هانس کریستیان اندرسن”، جایز معروف ادبی را در سال ۱۳۵۹ نامزد دریافتش شد این آقای هوشنگ مرادی کرمانی و البته جوایز داخلی و خارجی بسیار دیگری را هم دریافت کرد. مثلا: “مارتینی”؛ مارتینی نویسنده و قهرمان ملی امریکای لایتن است در کاستاریکا که سال ۱۹۹۵ جایزه نویسنده برگزیده این کشور را دریافت کرد.

هوشنگ مرادی کرمانی

منبع الهامات هوشنگ مرادی کرمانی

از لابه لای نوشته ها و مصاحبه ها میرسیم به آنکه استاد در جایی می گویند: ” من نوشتن را از مجله خوشه، ارتباط با مخاطب را از نشریات هفتگی و گفتگو را از رادیو‌ یاد گرفتم”.

همچنین ایشان در جای دیگری گفته اند: عامیانه‌نویسی را از “صادق چوبک”، شاعرانه‌نویسی را از “ابراهیم گلستان”، ایجاز را از “ارنست همینگوی” و “گلستان” سعدی، احساس را از “صادق هدایت” و طنز را از “چخوف” و “دهخدا” آموخته؛ در سینما از همه بیش‌تر به سینمای نئورئالیستی ایتالیا و ازجمله “دزد دوچرخه” (ویتوریو دسیکا) عشق می‌ورزد، از سینمای کلاسیک آمریکا “ماجرای نیمروز” (فرد زینه‌مان) را دوست دارد و در مورد سینمای ایران فیلم “مسافر” (امیر نادری) و “کودک و سرباز” (رضا میرکریمی) را دوست دارد؛ زیرا در این فیلم‌ها می‌توان آدم‌ها و فضای اصیل ایرانی را پیدا کرد.

یکی از مهمترین دستاورد های حضور هوشنگ مرادی کرمانی در ادبیات و سینمای ایران، قطعا و یقیناً شکل گیری نگاهی نو به مفهوم اقتباس است.

کمتر پیش آمده در عرصه نمایش و سینمای ایران، اثری از نوشته ای اقتباس و ساخته شود که به ملازمت شیوایی اصل نوشته، فیلم هم قدرت بیان جذابی داشته باشد.

قصه های مجدید یک نمونه بارز در آثار مرادی کرمانی ست اما تنها ترینش نبود؛ مثلا: “مهمان مامان” که “داریوش مهرجویی” فیلمش را ساخت، یا “مربای شیرین” که ساخته “مرضیه برومند” است هم به همین منوال است…

ضمنا یادمان باشد که استاد، بخاطر فیلمنامه فیلم سینمایی “تیک تاک”، ساخته “محمد علی طالبی”، برنده سیمرغ بلورین از دوازدهمین جشنواره فجر کشورمان شد.

هوشنگ مرادی کرمانی

چرا هوشنگ مرادی کرمانی؟!

زندگی هوشنگ مرادی کرمانی بالا و پایین زیاد دارد، درست مثل قصه هایش، گفتنش ساعت ها زمان می خواهد، مردی که افتخار ادبیات معاصر ایران است، آثارش به بسیاری از زبان های زنده دنیا ترجمه شده، در کتاب های درسی سایر کشورها نفوذ کرده، جوایز بسیار جدی و مهمی دریافت کرده، یوسنکو را به وجد آورده، سینماگران را سر ذوق آورده و بسیاری از مردم ایران را در مقابل واقعیت رک، ساده، صریح و شفاف از زندگی خودشان قرار داده است.
لحن خودمانی، بیان روان، تسلط بر آنچه می گوید، شوخی و طنز و بذله گویی و استفاده از ظرفیت زبانی و توانایی لهجه ها، بکارگیری ضرب المثل ها و کنایه ها و اصلاحات محلی، و توانایی مدیریت این همه ابزار زبانی و در عین حال نبوغ ذاتی و نیروی غریزی مرادی کرمانی در نوشتن، او را تبدیل کرده به کسی که خود، اسمش یک ضرب المثل است بین اهالی کتاب و ادبیات.

مرادی کرمانی صرفا یک نویسنده نیست، او فقط واژه ها را کنار هم چیدمان نمی کند، او بلد است قصه بگوید، بلد است برای مخاطب دنیایی بسازد که مدت ها در آن غرق بشود. آن ها که سن و سالی دارند و در زمستان زیر کرسی و در تابستان روی پشت بام پای قصه های پدر بزرگ، مادر بزرگ هایشان نشسته اند خوب می دانند که هر نوشته ای قصه نیست!

هوشنگ مرادی کرمانی

مرور کوتاهی بر برخی آثار استاد

“من غزالی ترسیده ام”، “ته خیار”، “مثل ماه شب چهارده”، “هوشنگ دوم”، “چکمه”، “تنور”، “نه تر و نه خشک”، “خمره”، “مشت بر پوست”، “پهلوان و جراح”، “شما که غریبه نیستید”، “نخل”، فقط اندکی از آثار داستانی ایشان است که ذکر شد.

استاد هوشنگ مرادی کرمانی، به عنوان یکی از چهرهای ماندگار هنر و فرهنگ ایران انتخاب شدند و همینک هم عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی هستند.

اما پیشنهاد نگارنده به اهالی فرهنگ و هنر و طرفداران قصه های ایرانی این است که در میان این هیاهوی روزگار، وقتی بگذاریم و سری بزنیم به روستای سیرچ، دمی پای آن سرو‌ کهن مکث کنیم، در کوچه های روستا قدم بزنیم، به در و دیوارش دست بکشیم، به آسمانش نگاه کنیم، اگر هنوز چشمه ای در آن جاری بود، کف دستی از آن برداریم و روی تپه‌ای، کمی چرت بزنیم؛

شاید قصه های مجید درونمان جان گرفت😊

هوشنگ مرادی کرمانی