توجیهات دهان بند ، ساده و سریع بحران های اجتماعی را حل می کند!
بنظر شما توجیهات دهان بند چیست؟
خدا کند که همه چیز رو به راه باشد و اوضاع بر وفق مراد؛ ولی خب گاهی هم نمی باشد!
وقتی که نمی باشد ، هنر آن است که اوضاع را مدیریت کنی، نه اینکه فکر کنی ، برای یافتن دهان بندترینِ توجیهات و بهانه های اساطیری!
ما عادت کرده ایم، شاید هم یاد گرفته ایم، هر وقت به هر چالشی که میرسیم، بجای انتخاب کار سخت تر، یعنی اندیشیدنِ چاره ای برای حل مسئله، سریع دست به تطهیر خودمان بزنیم و آنقدر مشکلات اطراف را پررنگ و گل درشت جلوه دهیم که گویی اگر چالشی پیش نمی آمد باید متعجب می شدیم!
مثلا قول داده ایم سر ساعتی در جلسه ای باشیم؛ حالا در تنظیم وقت و زمانبندی دچار اشتباه شده ایم ، یا آن وقت که باید از جای مبارک بر می خواستیم، بر نخواستیم؛ شاید به دلیل کرخ شدگی برخی عضلات و ماهیچه هایمان مثلا و در نهایت دیر رسیده ایم.
اگر از ما بپرسند چرا سر وقت نرسیده ای، از فوت بستگان نسبی و سببی تا ترافیک سنگین به دلیل برخورد یک دستگاه قطار با دو دستگاه هلی کوپتر سر اولین چهارراه مسیر تا پیدایش علائم قیامت کبری را به هم می بافیم و انقدر قضیه را پیچیده می کنیم که خودمان باورمان می شود و دیگر راه برگشتی هم باقی نمیگذاریم.
طبعا وقتی چنین شرایطی را ترسیم می کنیم، چاره ای نیست که توپ را هم در زمین “طرف مقابل بیچاره” بیاندازیم و بگوییم: خاک بر سرت که مرا درک نمی کنی و غیرمتمدنانه مرا قضاوت می کنی و با من بد رفتاری می کنی و روح لطیف مرا جریحه دار می کنی و …
که این آخرین قطعه پازل است تا خطر بکلی رفع شود و حتی با چسبانیدن چنین انگ هایی بر پیشانی فرد منتقد، فراری رو به جلو را نیز آغاز می کنیم.
قطعاً این قبیل رفتارها ریشه های اجتماعی، خانوادگی و تربیتی دارد. چه آنکه اگر همین رفتار از طرف مقابل سر بزند در بهترین حالت پوزخندی میزنیم و میگوییم: دوست عزیز ما خودمان جوجه ها را طوری رنگ می کنیم که مشتری آن را با گلدان مینا کاری شده یا با تابلوهای استاد فرشچیان اشتباه می گیرد، حالا تو آمده ای ما را سیاه کنی؟ و …
ما یادگرفته ایم پذیرفتن اینکه مشکلی داریم و باید هزینه اش را بپردازیم تا دیگر رخ ندهد، بسیار غیرمنطقی است و لابداً آدم عاقل چنین نمی کند. عذرخواهی کردن و شرمنده شدن از سوی ما و تلاش برای جبران آنچه از ما سر زده برایمان آنقدر احمقانه است که نمی خواهیم چنین رنجی را بر سایر رنج هایی که به دلیل سایر بی فرهنگی هایمان داریم، بیافزاییم و شانه های نحیف و خسته مان، از ستم های روزگار و جبر جغرافیایی و این قبیل چرت و پرت ها را دچار بار محنت بیشتری کنیم.
چه بسا پذیرفتن اشتباه در فرهنگ ما کمی بی عقلی بنظر بیاد و انسان زرنگ آنست که یا با قلدری و یا با مظلوم نمایی در این نوع موارد لایی بکشد و بگذارد طرف مقابل حرصش را بخورد و یا نیز در فرهنگ ما اینگونه تعریف شده که چنانچه بگویی اشتباه کردم و در جهت جبران برآیی طرف مقابل رویش زیاد می شود و در اتفاقات بعدی دست بالا را می گیرد که نباید بگیرد، چون معنی آن عدم توانایی ما در مدیریت محیط اطراف است دیگر، مگر غیر از اینست؟؟!!!!
شاید کسی برای ما تعریف نکرده که اگر همه افراد یک جامعه، هزینه اشتباهات خود را بپردازند و در صدد جبران آن برایند، پس از اندکی زندگی شیرین تر از آن می شود که با بافتن توجیهات دهان بند سعی کنیم لکه های چرک تصمیم گیری را پاک کنیم و سر جمع پرداختی های اجتماعی مان کمتر می شود و برای آرامش مان اندوخته بیشتر خواهیم داشت!
حل مسائلی مثل بدقولی، عصبیت، خودخواهی، کم سوادی، عدم توانایی در مدیریت مشکلات، شاید از این رو سخت باشد که ما باور کرده ایم همیشه و در همه حال بهترین هستیم و دیگران نیز باید به آن اذعان داشته باشند، حالا اگر گاهی مشکلی هم از ناحیه ما به وجود آمد باید به خوبی هایمان بخشید شود وگرنه این دیگرانند که نمی فهمند و …
باید از مسئله، عبور کرد نه فرار!. بهترین مدیران جهان، مدیرانی هستند که از پس بحران برمی آیند، توان ایستادگی و حفظ تمرکز در شرایط سخت را دارند، در شرایط سخت، با شرایط سخت روبرو می شوند.
شب مسابقه مصدوم نمی شوند!. یاد اردوهای نرفته نمی افتند!. یاد کیلوهایی که کم کرده اند نمی افتند!. فقط به فکر عبور از بحران هستند؛ اوضاع اگر قرار بود همیشه بر وفق مراد باشد که قهرمانی و موفقیتی حاصل نمی شد.
شاید یکی از دلایل درجا زدن های ما ، مهارت و توانایی خیره کننده در تولید و انتشار توجیهات دهان بند است که خیلی سریع تر مسئله را حل می کند، برای خودمان و دیگران…
اگر سامانه ای بود که رفتار اجتماعی ما را مثلا ماهی یکبار محاسبه می کرد و نمره می داد و به کسانی که نمره بالاتری می گرفتند مشوق داده می شد و کسانی که نمره مناسب را کسب نمی کردند جریمه می شدند، آن گاه شاید ارزش حل مسئله از فرار و توجیه آوردن در جامعه بیشتر می شد.
اگر افرادی که توجیهات شان از حد معمول بیشتر می شد ، تجدید یا رفوزه می شدند و همه می فهمیدند این افراد اهل توجیهات دهان بند هستند و باید از ایشان فاصله گرفت، شاید آن فرد آگاهانه برای حل مشکل هزینه می کردند، تا آنکه برایش بهانه بتراشد.
به هر روی در جوامعی که فرهنگ یکپارچه و تعریف شده ای وجود ندارد، ناهنجاری ها اما یکپارچه و در هم تنیده است!