سردار جنگل؛ سری که رضاخان ۲۰ سال از بدن، دور نگهش داشت
در این مطلب می خوانید:
میرزا یونس استاد سرایی اهل رشت بود. عکسش را احتمالا در کتاب های درسی دیده اید. مردی چشم روشن با زلف های فریِ تقریبا بلند که کلاهی گنبدی شکل روی سرش دارد، همان میرزا کوچک خان خودمان؛ سردار جنگل.
سال ۱۲۵۷ به دنیا آمده و ۱۱ آذر ۱۳۰۰ در سرمای کوهای های تالش، بدن یخ زده اش را پیدا کردند و بعد آن را سر بریدند.
به جز همان یک صفحه از کتاب تاریخ، یک خیابان در پایتخت هم به نام اش هست به نام سردار جنگل، در غرب تهران.
اما ما از واقعیت زندگی او چه می دانیم؟
میرزا کوچک خان در نگاه مردم
از مردم اگر درباره کوچک خان می پرسیدی، این طور برایت می گفتند:
یونس قوی بنیه و اهل ورزش است. لب به دخانیات و غیره نمی زند.نگاهش که کنی، صورتی متبسم دارد. با ادب و متواضع و خوش برخورد است. مومن به اصول اخلاقی است. طرفدار عدالت و آزادی است. کوچک خان جنگلی از گفتن حق،هیچ اِبایی ندارد.
مردی که می خواست شمال ایران را از زیز چکمه روس ها بیرون بکشد
میرزا یونس که میرزا کوچک صدایش می زدند، پسر میرزا بزرگ بود. در محله ای به اسم استاد سرا در شهر رشت.
جوانی اش را با تحصیل علوم دین شروع کرد. نهضت مشروطه که شروع شد به جمع مشروطه خواهان پیوست و با نیروهای انقلابی آن زمان راه افتاد به سمت تهران. نزدیکی های طهران، مشروطه خواهان گیلانی به نیروهای بختیاری از اصفهان پیوستند.
هدفشان درآوردن کنترل اوضاع از محمدعلی شاه بود، که از پادشاهی هم خلع شد و دوباره مشروطه به جریان افتاد و دومین مجلس شورای ملی شروع به کار کرد.
میرزا یونس در آن زمان ۲۱ ساله بود. تهران که فتح شد راه افتاد سمت زادگاهش رشت. رشت که با ورود روس ها گویا ولایتی از خودشان شده بود. یونس که سرزمین مادری اش را خالی از بیگانه می خواست،مردم از زورگویی روس ها خسته شده بودند. باید فکری می کرد. فکری که شد آغاز شکل گیری نهضت جنگل.
نهضت جنگل؛ انقلاب در دل جنگل های گیلان
حرف هایی که میرزا کوچک از جان می زد به دل مینشست و برای دوستانش هم جذاب بود. به همین خاطر حلقه ای دورش تشکیل شد؛ از آدم هایی مثل دکتر حشمتِ پزشک و میرزا حسین کسمایی روزنامه، تا آنهایی که سواد هم نداشتند. حرف و هدفشان اما یکی بود؛ خروج روس ها از خاک ایران.
میرزا کوچک حمایت چند نفر از تجار و کسبه را هم جلب کرده بود.
آغاز فعالیت جنبش جنگل همزمان با جنگ جهانی اول بود. نیروهای روس با وجود اعلام بی طرفی ایران، وارد این خاک شده بودند.
مردم را آزار و اذیت می کردند، تجاوز به نوامیس مردم و دزدی از کشاورزان و دامداران و کاسب ها هر روز تکرار می شد.
خیلی از جوانان به جنبش جنگل برای دفاع از نوامیس و مال و جان شان به میرزا پیوستند تا روس ها را بیرون کنند. از دست حکومت که کاری برنمی آمد. روش جنگ میرزا کوچک کار عملیات های کمین یا شبیخون بود. روس ها بارها تلاش کردند تا جنگلی ها را شکست بدهند اما بیشتر شکست خوردند.
خیانتی که قزاق ها کردند قسم به قرآنی که مهر و امضا شده بود
بعد از مدتی وثوق الدوله، نخست وزیر اوخر دوره قاجارها در پایتخت به قدرت رسید. به میرزا کوچک خان پیامی فرستاد که امنیت جانی ات تامین است.رها کن و به عتبات برو! نیروهایت را هم تحویل ما بده.
کوچک خان اما قبول نکرد. بعد از آن تیمورتاش دستور گرفت تا والی گیلان شود و با ۲۰ هزارنیروی قزاق سمت جنگل راهی شوند. میرزا که نمی خواست با هموطنانش بجنگد به همراه نیروهایش سمت شرق گیلان بروند. با پای پیاده راه افتادند. در این راهپیمایی طولانی، عده ای از جنگلی ها جان شان را از دست دادند و تعدادی هم اسیر شدند. بعضی جدا و بعضی تسلیم.
به دکتر حشمت امان نامه دادند و پشت یک قران، مهر و امضا کردند که کاری با تو نداریم، و بعد زیر قول شان زدند.
دکتر حشمت به همراه چند نفر دیگر از یاران میرزا کوچک خان در رشت اعدام شدند.
در ظاهر نهضت جنگل از هم پاشیده بود اما یاران جنگل دوباره هم را پیدا می کنند و قدرت می گیرند.
میرزا کوچک خان و پهلوی ها
رضاخان هنوز به سلطنت نرسیده بود و خیلی دلش می خواست میرزا کوچک خان را سمت خود جذب کند تا طومار آخرین روزهای سلطنت قاجار را بپیچند. رضا خان فرمانده قزاق ها بود و چند بار از کوچک خان دعوت کرد تا به مرکز فرماندهی اش بیاد. میرزا قبول نکرد. با فریب و کشتن دکتر حشمت، یار صمیمی میرزا کوچک خان، جنگلی ها به قزاق جماعت بی اعتماد شده بودند.
رضاخان برای سرکوبی نهضت جنگل کوتاه نیامد. یکی از نیروهای قشون قزاق در آن زمان جوانی ۲۵ ساله بود به اسم فضل الله زاهدی؛ پدر اردشیر زاهدی که در زمان محمدرضا پهلوی، وزیر امورخارجه و داماد شاه شد.
فضل الله که عطش بالا رفتن از پله های قدرت را داشت و بعدها به متخصص سرکوب معروف شد، گیلان را زیر پا گذاشت تا حتی سایه سردار جنگل را با تیر بزند. بعد از آن بود که توانست درجه سرتیپی بگیرد.
پایان تراژدی جنگل، سری که ۲۰ سال از بدن جدا بود
اواخر آبان ۱۳۰۰ بود که نیروهای جنگل مجبور به عقب نشینی شدند. میرزا بعد از ده روز پنهان شدن با یکی از یاران وفادارش به نام هوشنگ به سمت کوه های تالش حرکت کردند تا به حاکم خلخال که حامی شان بود پناه ببرند.
در مسیر ارتفاعات تالش برف و بوران گرفتارشان کرد. وقتی که پیکر بی جان شان را پیدا کردند، میرزا، هوشنگ را به کول گرفته است.
آخرین تصویر از زندگی میرزا را محمد علی گیلک به نقل از کَرم کُرد که خود شاهد این صحنه بوده روایت کرده است:
«… از قهوه خانه گذشته سر گدوک رسیدم دیدم توی برف شخصی افتاده و حرکت می کند. نزدیک رفتم دیدم میرزا کوچک خان است. از شدت سرما و میان برف افتاده موی سر و زلفش بکلی یخ بسته هر چه سوال کردم قادر به جواب نشده گفتم می توانید چیزی بخورید با سر اشاره کرد بلی چند دانه سنجد به دهانش گذاشتم نمی توانست بجود. قدری هم مالش دادم شاید حال بیاید نشد حرکت دادم دو سه قدمی برداشت افتاد دیدم حالت نزع است رو بقبله اش کردم آمدم گیلوان باهالی خبر دادم چند نفر همراهی کرده جنازه را بقریه خانقاه که یک میدانی گیلوان است و در دامنه همان گدوک واقع است در توی بقعه گذاشتم خودم آمدم به خوانین و رشید الممالک اطلاع دهم.»
پس از اطلاع از مرگ میرزا، امیر تالش اجازه نداد که پیکرش را دفن کنند. سر از بدن یخ زده اش بریدند.
محمد علی گیلک می نویسد: «بعد از آمدن از گیلوان خبر فوت آن مرحوم به گیلان می رسد. چند نفر قزاق با کسان سردار مقتدر از طالش به طرف خلخال حرکت می کنند. وقتی به خانقاه میرسند که اهالی جمع شده مذاکره میکردند جنازه را جنب بقعه خانقاه دفن نمایند فورا از دفن مانع شدند. شبانه فتح اله خان آدم سردار مقتدر طالش و سرخان نام اسکستانی بی خبر از همراهان خود و بی خبر از اهالی سر آن شهید راه وطن را به یک طرز فجیعی از بدن جدا ساختند. اهالی مطلع می شوند اجتماع کردند سر را بگیرند ممکن نشد. توی کیسه گذاشته بردند. از قرار تقریر کسانی که در آنجا بودند گویا هنگام بریدن سر نفس هنوز تمام نشده بود و خون بقسمی جاری گردید که قبر پر از خون شد. فی الواقع از این رقم جای آن دارد که قلم بعوض مرکب با خون ترقیم کند بقول شیخ سعدی علیه الرحمه:
نمیدانم حدیث نامه چون است
همی دانم که عنوانش بخون است»
سرِ سردار شهید را به رشت بردند و تا مدت ها در جایی به اسم انبار نفت نوبل در معرض عموم بود. بدنش دفن شد و بعد از مدتی سرش را هم به دست رضاخان رساندند.
شهریور ۱۳۲۰ وقتی رضاخان استعفا داد، دوستداران میرزا کوچک خان، سرِبریده شده اش را بعد از ۲۰ سال به بدن ملحق کردند.
گفته می شود در دوره پهلوی، صحبت از میرزا کوچک خان جنگلی پس از شهادتش جرمی بزرگ بود و کوچک خان به عنوان راهزنی متحجر، کم سواد و وابسته به خارج معرفی می شد.
و محمد رضا پهلوی در کتاب «ماموریت برای وطنم»، میرزا را جزو یاغی ها دسته بندی کرد.
پریرخ خانم؛ یادگار از خانواده جنگلی
پریرخ جنگلی ، فرزند میرزا شعبانعلی جنگلی از اندک بازماندگان خاندان سردار جنگل است. پدر پریرخ نوجوان بود که به نهضت عمویش میرزا کوچک خان پیوست. بازمانده خانواده میرزا در ۹۴ ساگی از خاطرات نهضت جنگل می گوید که از پدرش شنیده بود.
پریرخ از عموی پدرش می گوید؛ از میرزا کوچک خان جنگلی
- سر بریده میرزا پس از ۲۰ سال به پدرم تحویل شد. سر بریده میرزا را که تحویل گرفت، در پی بدن میرزا کوچک خان به ماسوله رفت که توسط نامزد میرزا در اطراف ماسوله به امانت، به خاک سپرده شده بود.
- پدر، با اجازه نامزد میرزا پیکر کوچک جنگلی را نیز دریافت می کند و سر و پیکر میرزا را به سلیمانداراب رشت منتقل کرده و در آرامگاه خانوادگی به خاک می سپرد.
- پس از شهادت میرزا، یاران او از بیم ظلم دشمن پنهان بودند و پدر به همراه برخی اعضا در بام خانه ها آواره بود و از فرط گرسنگی از سیر و پیازی که در آن زمان بر بام ها نگهداری میشد، تغذیه می کردند.
- میرزا مدام مرام نامه اش را که بر مبنای جهان بینی مذهبی بود، مرور و مدام به همراه یارانش بر استقلال و نجات ملت تاکید می کرد و در آن ایامی که قحطی بر مردم مستولی شده بود، انبارهای غلات را به روی مردم گرسنه می گشود.
- پس از شهادت میرزا، افرادی بودند که خود را پسر میرزا معرفی می کردند اما افرادی از خاندان میرزا با ارائه مدارک پزشکی ثابت کردند که میرزا در جریان مجروح شدن از ناحیه پا، امکان فرزنددار شدن را برای همیشه از دست داده بود.
قیام جنگل و روزهای بعد از میرزا کوچک خان
هرچند که نهضت جنگل نتوانست به آرمان های سیاسی خود دست پیدا کند اما ولی جنگلی های به جا مانده از این نهضت، بعدها منشأ جریان های فرهنگی مهمی در گیلان شدند.
خانه میرزا کوچک جنگلی حالا از جاذبه های گردشگری رشت است. مرمت شده و نمونه از خانه های بومی این شهر است.
هرسال ایام شهادت میرزا یونس که می شود، آنها که می دانند این مرد که بود و چه کرد، در سلیمان داراب روستایی که حالا جزئی از شهر رشت است دور هم جمع می شوند. به یاد مردی که یک قدم از اهدافش کوتاه نیامد؛ سرداری که سربلندی وطن را می خواست؛ به دور از دست درازی اجنبی.
در پایان آهنگ تیتراژ سریال خاطره انگیز میرزا کوچک خان، به کارگردانی بهروز افخمی و خوانندگی زنده یاد ناصر مسعودی را می شنوید.