محمد ابراهیم همت ، معلم همه آزادگان مکتب امام حسین علیهالسلام
در این مطلب می خوانید:
هنوز آنقدر ها جان و پر نگرفته بود که کار می کرد و خرج خودش را در می آورد! با غیرت و مسئولیت پذیر بود…
همت ش وسیع بود و طبع ش بلند…
زادروز محمد ابراهیم همت
عجیب هم نبود زیاد، مادرش وقتی که اورا باردار بود به کربلا رفت و از خدای حسین علیه السلام خواست فرزندش را کربلایی کند.
اهل شهرضا داشتند برای ۱۳بدر سال ۳۴ آماده می شدند کم کم. اما روز قبلش ۱۲ فروردین بدنیا آمد.۲۳ سال قبل از انقلاب.
“محمد ابراهیم” شد اسمش، اینکه چه کسی نام اورا برگزید نمی دانیم اما این هردو پیامیر خدا بودند که به مقام امامت هم نائل شده بودند. پیشرو بودند و جلو دار و بت شکن.
این نوزاد شهرضایی، هم محمد بود و هم ابراهیم و هم همتی داشت به اندازه وسعت یک تاریخ!
پر جنب و جوش و بود با هوش، درسخوان هم بود. به مادرش اصرار می کرد قرآن یادش دهد. آنقدر تلاش کرد که نرسیده به ایام دبیرستان هم قرائتش درست و حسابی شده بود و هم برخی سوره ها را حفظ.
دوران تحصیل و دانشگاه و سربازی
در دوران دبیرستان به داروسازی علاقمند شد، دوست داشت دکتر داروساز بشود اما سال ۵۲ که کنکور داد، قبول نشد.
رفت در امتحان ورودی دانشسرای تربیت معلم اصفهان شرکت کرد و پذیرفته شد.
تا فوق دیپلم خواند و بعد رفت سربازی…
دوران سربازی نقطه عطفی در زندگی محمد ابراهیم بود، آنجا بود که با برخی جوانان انقلابی رفیق شد و به واسطه آنان به تعدادی کتاب دست یافت، کتاب هایی که ساواک خرید و فروشش را ممنوع کرده بود و محتوای آن را متضاد با حکومت پهلوی می دانست.
آن کتاب ها تاثیر قابل توجهی بر رویکرد و نوع نگاه ابراهیم داشت. طوری که وقتی در سال ۵۶ سریازی اش تمام شد و به شهرضا برگشت، متناسب با تحصیلاتش معلم شد و در دوران آموزگاری، از معارف اسلام و مشی سیاسی مبارزین برای بچه های تخت تعلیمش میگفت.
آغاز فعالیت های سیاسی همت
خبر به گوش ساواک رسیده بود آنها چندباری محمد ابراهیم را مورد التفات قرار داده بودند، اما گوشش بدهکار نبود و کار خودش را می کرد…
در همین ایام بود که با تعدادی از روحانیون و انقلابیون حشر و نشر پیدا کرد و کم کم شناخت عمیق تری از آقا روح الله به دست آورد…
بعد از ماجرای ۱۹ دی سال ۵۶ و شعله کشیدن آتش انقلاب مردم، این محمد ابراهیم بود که در پیشاپیش صفوف تظاهر کنندگان قرار می گرفت، برنامه های سیاسی و انقلابی مزدم را تنظیم می کرد و در انتشار اعلامیه ها و نوارهای امام در تکاپو بود.
تحت تعقیب ساواک بود آن روزها و چاره ای نبود جز گریختن!
مدتی را در فیروز آباد گذراند اما از یک جایی به بعد دیگر آنجا امن نبود برایش؛ پس به یاسوج رفت، کم مانده بود دستگیر شود که موفق شد به دو گنبدان بگریزد.
در نهایت خود را به اهواز رساند و مدتی را در آنجا زندگی کرد. اما در روزهای منتهی به انقلاب اسلامی به شهرضا برگشت و به فعالیت هایش ادامه داد.
وقتی که رژیم پهلوی سقوط کرد و ساختمان ساواک به دست مردم افتاد، پرونده قطور محمد ابراهیم در ساواک پیدا شد و حکم تیری که برایش صادر کرده بودند!
تشکیل سپاه شهرضا توسط همت و همراهانش
انقلاب که پیروز شد، محمد ابراهیم جز اولین کسانی بود که در حفظ نظم شهر و شکل گیری سپاه شهرضا و قمشه، پیشگام بود. دو برادرش و سه تن از همرزمانش در این مسیر همراه و همپای او بودند.
اما ابراهیمی مرد یکجا بند شدن نبود، هر جا کمی و کاستی می دید بلافاصله خود را به آنجا می رساند، آرام نمی گرفت تا بنایی را برپا کند.
سال ۵۸ به سیستان و بلوچستان رفت، در بندر چابهار و کنارک امور عقدتی را بعهده گرفت و مدتی آنجا بود تا اینکه مشکلاتی در کردستان پیش آمد.
سال ۵۹ شده بود که محمد ابراهیم حالا خود را در کردستان، مشغول خدمت می دید.
ماجرای ازدواج محمد ابراهیم همت
در این بین گروهی از دانشجویان دختر اصفهانی به عنوان داوطلب به پاوه آمده بودند، برای معلمی، امدادگری و یا هر کاری که از دستشان بر می آمد، در مناطق محروم این منطقه از خود پاوه تا روستاهای اطراف، انجام دهند.
تابستان ۵۹ را آنجا بودند و بعد از چند ماهی برگشتند.
محمد ابراهیم شده بود مسئول روابط عمومی سپاه و در کردستان مستقر شده بود. با شهادت ناصر کاظمی شد فرمانده سپاه پاوه. سال ۶۰ بود که با رفیقش احمد توسلیان به حج مشرف شد؛ شاید در همان ایام حج بود که تصمیماتی با خود گرفت.
دانشجویان دختر داوطلب تابستان سال ۶۰ هم به پاوه رفتند. اما از این بین یکی شان برای محمد ابراهیم یا بفیه تفاوت داشت. پس از سفر حج و بازگشت دانشجویان به اصفهان، محمد ابراهیم موضوع را مطرح کرد و به خواستگاری رفت، ازدواج سر گرفت و ثمره اش هم شد محمد و مهدی و مصطفی که اگر خدا بخواهد ادامه دهنده راه پدر خواهند بود.
مسئولیت همت در ابتدای جنگ
با شروع جنگ محسن رضایی فرمانده سپاه، این دو رفیق یعنی احمد متوسلیان و محمد ابراهیم همت را فرا خواند و از آن ها خواست تیپ ۲۷ محمد رسولالله را تشکیل دهند.
حاج احمد شد فرمانده تیپ و محمدابراهیم در معیتش قرار شد کار کنند با هم.
در عملیات بیت المقدس، نقش تاثیرگذاری در آزادسازی خرمشهر داشتند و سایر فعالیت هایشان چشم گیر بود.
سال ۶۱ بود که در جنوب لبنان بین اسرائیل و این کشور جنگی در گرفت. همت با متوسلیان به لبنان رفتند، دوماهی آنجا درگیر بودند که به ایران فراخوانده شدند. متوسلیان ماند که پس از جلسه ای در سفارت بازگردد که بازنگشت!
همت بازگشت و حالا باید به تنهایی مسئولیت تیپ ۲۷ را بعهده می گرفت…
فتح ارتفاعات کانی مانگا از جمله دستاوردهای همت و یارانش بود.
شهادت محمد ابراهیم همت در جزیره مجنون
در عملیات خیبر، رشادت او و همرزمانش نقطه ای روشن در دوران دفاع مقدس است. او در این عملیات مثل حمید باکری شهید شد اما کنترل جزایر مجنون، بدست رزمندگان اسلام می افتد. همرزمان او می گویند، دشمن در نواری باریک، چیزی حدود یک میلیون دویست هزار گلوله توپ و خمپاره شلیک می کند.
همت با لبی تشنه و با جسمی بی خواب و بیتاب، پس از اصابت گلوله توپی در کنارش، شهید می شود و از او پیکری بی سر باقی می ماند.
این شاید اجابت دعایی بود که مادرش، ۲۸ سال قبل تر، در سفر کربلا و در دوران بارداری، کرده بود. محمد ابراهیم کربلایی شد، به سیاق مولایش حسین، اگر چه با احترام و آبرو به وطن بازگشت پیکرش.
همت، نماد غیرت ما ایرانیان است، همت نماد فرزندان سلحشور ایران است. همت، معلم همه آزادگان مکتب امام حسین علیهالسلام است.