میراث پدر
پدر سنگ بنا و رکن اصلی یک خانه است می توان به شانه های مردانه اش تکیه کرد به دست های بزرگش ، که سایه می شود بر سرت واژه ی مشترکی بر زبان کودکان دنیا ؛ بابا پدر ؛ چه بخواهی ، چه نخواهی ، خودش را مسئول می داند در برابر کانون خانواده ای که ساخته ؛
پدر سنگ بنا و رکن اصلی یک خانه است
می توان به شانه های مردانه اش تکیه کرد
به دست های بزرگش ،
که سایه می شود بر سرت
واژه ی مشترکی بر زبان کودکان دنیا ؛ بابا
پدر ؛ چه بخواهی ، چه نخواهی ، خودش را مسئول می داند
در برابر کانون خانواده ای که ساخته ؛
مسئول جسم و جان و سرنوشت
پدرها ، نماد امنیت عاطفی در خانواده اند . امنیتی که فقط محدود به تامین مالی و به دوش کشیدن هزینه های زندگی نیست .
کنار پدراست که اصالت می گیریم .
پدر برای دخترش می شود قهرمانی بی انتها
تاجایی که شریک زندگی اش را با او اندازه می گیرد.
برای پسر می شود الگویی تا هروقت کم آورد در بالا و پایین زندگی ، یادش بیفتد پدر چه آرام و بی صدا سپر می شد و جان و دم برنمیاورد از سنگینی بار زندگی.
پدر بودن نقشی است که تا هستیم و فرزندانمان هستند ، پشت در پشت جاری است
که پدر چه جسمش در میانمان باشد و چه بار سفر بربسته باشد از خاک
همچنان پدر است با میراثی که در وجودمان انگاشته.
لطافت قلب پدر کمتر از مادر نیست که همه مهربانی اش در دست های پینه بسته و خطوط پیشانی اش جمع شده.
همان مردی که از صبح علی الطلوع وقتی که خورشید سفره اش را پهن می کند در امتداد روز
یا علی می گوید و می رود به جنگ یک دنیا. می رود تا با یک بغل عطر خوش نان برگردد .
شاید به خاطر همین بوده پدر را در اصل پایدر ( father ) گفته اند ، کسی که می پاید و مراقب است
برای پدر ، خانواده تمام شدنی نیست