پیر مرد و عصا ، داستانی کوتاه و پند آموز + پادکست
مجلس میهمانی بود
پیر مرد از جایش برخاست تا به بیرون برود
اماوقتی که بلند شد،عصای خویش را بر عکس بر زمین نهاد
و چون دسته عصا بر زمین بود،تعادل کامل نداشت
مجلس مهمانی بود
پیر مرد از جایش برخاست تا به بیرون برود
اماوقتی که بلند شد،عصای خویش را بر عکس بر زمین نهاد
و چون دسته عصا بر زمین بود،تعادل کامل نداشت
دیگران فکر کردند که او چون پیر شده،
دیگر حواس خویش را از دست داده و متوجه نیست که عصایش را برعکس بر زمین نهاده
به همین خاطر صاحبخانه با حالتی که خالی از تمسخر نبود به وی گفت:
پس چرا عصایت را برعکس گرفته ای؟!
پیرمرد آرام و متین پاسخ داد:
زیرا انتهایش خاکی است،
می خواهم فرش خانه تان خاکی نشود…