کتاب خال سیاه عربی ، نوشته حامد عسکری
در این مطلب می خوانید:
نویسنده کتاب خال سیاه عربی حامد عسکری است که سفرنامه حج خود را در ۲۴۴ صفحه نوشته و انتشارات امیرکبیر آن را منتشر کرده و به قیمت ۳۵ هزار تومان می فروشد.استقبال از آن به گونه ای بودکه چاپ اول کتاب «خال سیاه عربی» در سه روز اول از آغاز پیشفروش به اتمام رسید. چاپ اول «خال سیاه عربی» در شمارگان ۱۰۰۰ هزار نسخه منتشر شده. در کتابخانه مجله فرهنگی وبلایت کتاب خوب ورق بزنید.
سخن نویسنده خال سیال عربی
«در این کتاب جازنماز آب نکشیدهام و سفارشنویسی و کمفروشی هم نکردم، خودم بودم و صرفا سعی کردم از مواجهام با یک امر و اتفاق عظیم بگویم. اتفاق و امر عظیمی که برای هر انسانی ممکن است رخ بدهد و هر کسی تجربهای از آن داشته باشد. امیدوارم که مقبول مخاطبان افتد و ذخیره این دنیا و آن دنیایم قرار گیرد.»
قسمت هایی از کتاب خال سیاه عربی
خدا…
این کلمه، این مفهوم، بزرگترین سؤال کودکی من بود و از سیوهفت سال پیش تا همین لحظۀ اکنون، مغزم دست گذاشته روی علامت سؤال صفحهکلید مغزم و هنوزاهنوز برنداشته. این مفهوم، این نیرو، این نور، این قدرت، این هر چی که هست، کیست؟ از کجا آمده؟ قرار است برای من چهکار کند و قرار است برایش چهکار کنم؟
خدا را توی همان چند سال اول کودکی از چند تا عینک مختلف دیدم. عینک اول عینک معلمهای دینیمان بود.
خدای معلمهای دینی مدرسه مثل خودشان بود؛ خدایی با عینکی کائوچویی که یک سری مقررات دقیق و منظم وضع کرده بود سختتر از مقررات مدرسه و هر کس دست از پا خطا میکرد، حسابش با آتش جهنم بود و سُرب داغ و میل گداخته به چشم؛ یک خدای اخمو و بیاعصاب که انگار همیشه از دنداندرد رنج میبرد و همین روی رفتارهایش تأثیر منفی گذاشته بود. از این خدا خیلی میترسیدم.
روایت نکته ای از مادر در کتاب
عینک بعدی عینک مادرم بود. مثل خودش بود این خدا؛ مثل مادرم؛ مهربان و صمیمی و یک بُغضی همیشه توی صدا و چشمهایش بود. این خدا را خیلی دوست داشتم. اگر کار بدی میکردم، سگمحلم میکرد؛ ولی با یک ببخشیدگفتنِ من، با یک «دوستت دارم به خدا»، با یک «مگه چند تا پسر داری که باهام حرف نمیزنی»، یخش میشکست و دوباره بغلم میکرد و میگفت: «پسر خوبی باش! من خیلی ناراحت میشم که سرت داد میزنم. دلم ریش میشه تا برگردی و بگی ببخش.»
برای پرستیدن، پناهبردن و توسلکردن و چیزیخواستن سراغ همین خدا میرفتم. نه اینکه خداها متفاوت باشند، نه! خدا یک خدا بود و فقط پنجرهای که آدمها از آن به او نگاه میکردند، فرق داشت.
برای اینکه مطمئن شوم انتخابم درست بوده، چند باری هم همین خدایی را که معرفش مادرم بود، امتحان کردم و شانس آورد و قبول شد و من پس از همان امتحانها بود که دیدم نه! جواب میدهد و کارش را بلد است و انتخابش کردم برای پرستیدن.
تا همین الآن هم رفیقیم و خیلی شبها میروم توی چت خصوصیاش و یک حرفهایی میزنم باهاش که مسلمان نشوند کافر نبیند. استیکرها و شکلکهایی هم که من میفرستم، معمولاً اشک است و آن گِردالی که سرش را پایین انداخته و شرمنده است و سرافکنده.
در پشت جلد کتاب خال سیاه عربی نوشته :
یک ضربالمثل انگلیسی میگوید «کلمهها میتوانند شما را بکشند.» «حرِّک زائر» داریم تا «حرِّک زائر»! یکی توی کربلا میشنوی و یکی توی بقیع. آن حرِّکها برای این است که سریع بروی که زیارت به بقیه هم برسد و این حرِّکها برای این است که غربتافزایی کند. خیلی حرف است که یکی با چوبپَر لطیف و رنگی آرام بزند روی شانهات با خنده بگوید «برو» و یکی با باطوم و پوتین و لباس پلنگی بگوید «حرِّک زائر» و بزند زیرِ دوربینت.
مشخصات کامل کتاب
وزن ۲۳۵ g
رده سنی بزرگسال
ناشر انتشارات امیرکبیر
نوع جلد چسب گرم
نویسنده حامد عسکری
نوبت چاپ اول
آخرین چاپ ۱۳۹۹
تعداد صفحه ۲۳۴
نوع کاغذ بالک
اندازه رقعی
خرید کتاب خال سیاه عربی
خال سیاه عربی نوشته حامد عسکری را از اینجا می توانید تهیه کنید.