فرهنگی که حواسش هست در آخرین چهارشنبه سال
اقتصاد چهارشنبه سوری هیچ زمان مثل این روزها جلب توجه نمی کرد برایمان . اینکه با حسابی سرانگشتی ببینیم این سنت ایرانی که حالا تبدیل شده به فرهنگ خودآزاری و دیگر آزاری ، آتش تهیه اش چقدر هزینه ریالی دارد برای هر ایرانی . روشن کردن این حجم از صدا و نور ، سالانه ۵۰ میلیارد تومان است . پولی که خانواده های ایرانی برای سنت شان خرج می کنند
چند روز پیش خبری دیدم که بچه های یکی از دبستان ها کمپینی راه انداخته اند برای چهارشنبه سوری .
پسربچه هایی که شیطنت از سر و شکل شان می ریخت با همان ذوق و شوقی که آدم بزرگ ها وقت انجام کارهای بزرگ دارد می رفتند پای یک پیمان نامه را امضا می کردند. بالای امضا ها با همان دستخط بچه گانه شان نوشته بودند که قرار است به چهارشنبه سوری دردناک نه بگوییم. صندوقی هم گذاشته بودند یک گوشه برای اینکه پول هایی که قرار بوده خرج ترقه و سیگارت و نارنجک های دست ساز کنند روی هم بگذارند و خرج کارهای مفیدتری کنند. تصمیم شان خرید لباس بود برای بچه های همسن و سال خودشان که عید امسال نمی توانستند چیزی بخرند. چیزی که پیدا بود بچه هایی بودند که شام آخرین سه شنبه سال شان را سوت و کور کرده اند به خاطر دیگری اما غرور و شادی انگار جلوتر از خوشحالی بچه های نیازمند ، دویده بود در چهره های این بچه ها.
اقتصاد چهارشنبه سوری هیچ زمان مثل این روزها جلب توجه نمی کرد برایمان . اینکه با حسابی سرانگشتی ببینیم این سنت ایرانی که حالا تبدیل شده به فرهنگ خودآزاری و دیگر آزاری ، آتش تهیه اش چقدر هزینه ریالی دارد برای هر ایرانی .
روشن کردن این حجم از صدا و نور ، سالانه ۵۰ میلیارد تومان است . پولی که خانواده های ایرانی برای سنت شان خرج می کنند.
اینکه چطور شد که بوته های کوچک آتش رسید به انفجار و جراحت و زخم ، معلوم نیست از پیشرفت تکنولوژی بود یا بی توجهی بزرگ تر ها که در شلوغی کوچه پس کوچه های منتهی به سال جدید ، حواسشان رفت سمت خانه تکانی و تهیه آجیل و گل و شیرینی . بعد از چند سال به جامعه که به خود آمد ؛ دید به واژگان میراث فرهنگی اش یک کلمه اضافه شده . چهارشنبه سوری شده است چهارشنبه سوزی. هرسال از این کارزار سور چهارشنبه چند نفر با اعضا و جوارح پاره و چاک چاک ، سفره هفت سینشان می شود درد و پوست ناسور و تخت بیمارستان . بماند آن تعدادی که در دم پرونده زندگی شان مهر و امضا و بلیط سفر نوروزی امضا می شود به آن دنیا . اینکه چه شد که این شد بماند . پژوهشش باید برای فرهنگ شناسان و جامعه شناسان. چیزی که مهم است ماهیت خود ترمیم کننده فرهنگ است. یک جایی که می رسد وقتی رفتاری ، انحرافش می افتد به شیب ، فرهنگی که غنی و اصیل باشد اجازه نمی دهد قطار جامعه اش خارج شود از ریل . ترمز اضطراری را می کشد ، دست مسافرانش را محکم می گیرد و برمی گرداندشان به حال خوش گذشته . فرهنگ اصیل ، هوشیار است اما صبور . بزنگاه ها حواسش هست.
انگار انسان روحش این شکلی است که کارهای بزرگ برایش هیجان های بزرگ هم به دنبال دارد
گاهی انقدر خودمان را درگیر کارهای پرزرق و برق دم دستی می کنیم که چشممان دور می شود از هدف های بزرگی که دوردست ها چشمک می زد . هدف هایی که اگر محقق بشود هیجان و شادی اش درون مان را که هیچ ، خانه و محله و گاه یک شهر را روشن می کند. خلاصه اینکه فرهنگ اصیل زورش زیاد است . یک تنه می تواند بایستد . تصمیم بگیرد . سیاست گذاری کند . حتی اگر به شکل دست های کوچک پسربچه های دبستانی دربیاید تا با این حجم از گردش مالی در سال ۱۹۲۶ کلاس درس ساخته شود و ۴۵۴ تخت بیمارستانی. ۳۲۶ هزار کارگر هم بتوانند با حقوق برگردند به خانه هایشان.