از جشن سده و گل بهمن چه می دانید؟
در این مطلب می خوانید:
جشن سده، جشن پنجاه قدم مانده به نوروز است.
جشنی ایرانی که این روزها نامش را که می شنویم بلافاصله، فرهنگ زرتشتیان به یادمان می آید.
تصویری از موبدان زرتشتی که با لباس سفید، گرزهایی از آتش به دست دارند
و دور کوهی از چوب های آتش گرفته حلقه زده اند.
در این متن قرار است از آنچه درباره سده نمی دانیم بیشتر بدانیم.
مجله وبلایت، گنجینه آئین های ایرانی است.
جشن سده و گل بهمن!
دانه های بلوری برف می رقصند و روی زمین می نشینند.
پنجره را باز می کنم و تا کمر خم می شوم تا از لابه لای شاخه های درختان به روستای پایین کوه چشم می دوزم.
تمام پشت بام خانه های روستا سفید پوش شده اند.
هوا گرگ و میش است. سوز زیر پوستم می دود. پرنده پر نمی زند.
به آسمان چشم می دوزم. زیر لب می گویم:«توی این سرما خورشید هم دلش نمی خواهد از پشت کوه بیرون بیایید.»
تقویم را ورق می زنم. امروز دهم بهمن است، روز بزرگ«جشن سده»!
شال و کلاه می کنم و به رسم پدر بزرگ برای لذت بردن از این روز از کلبه چوبی بیرون می زنم.
صدای جیر جیر تخته ها و برف زیر پایم توی فضا می پیچد.
پله ی آخر را که پایین می آیم تا زانو توی برف می روم.
دو دل می شوم. با این حجم برف محال است بشود گل بهمن را پیدا کرد.
یکبار وقتی که بچه که بودم با پدر و پدر بزرگ راهی ارتفاعات می شدیم. آن سال زمستان سرمای معتدلی داشت.
در طول راه، پدر بزرگ برایمان از «جشن سده»، دلایل نام گذاری و مراسم این جشن باستانی گفت.
بعد از کمی پیاده روی، به آبشار کبود رسیدیم و بعد از خوردن عصرانه برای شستن دستهایم کنار رودخانه نشستم.
اتفاقی چشمم به گلهای سفید کوچکی افتاد که به صورت منفرد و واژگون روی ساقه هایی به ارتفاع ۲۰-۱۵ سانتی متر قرار داشتند.
گل ها از گلبرک نمای داخلی کوتاه سفید با کناره های سبز رنگی که به وسیله ۳ گلبرگ نمای کاملا سفید بلنتر احاطه شده بودند.
کنجکاو شدم. تابحال ندیده بودم این موقع از سال در مناطق جنگلی گلستان چنین گلهای لطیف و معطری رویده باشد.
دستم را به سمتشان دراز کردم و با انگشت برگ های باریک، کشیده، و آبدارشان را که رنگ سبز متمایل به آبی بود، به آرامی لمس کردم.
اسمشان را گلهای زنگوله ای گذاشتم.
وقتی آنها را به پدر و پدربزرگ نشان دادم آنها گفتند که این گلهای زنگوله ای نامش«گل بهمن» است؛
گونه ای از ۲۵ گونۀ گل های بهمن بومی شمال اروپا و آمریکاست،
که به طور وحشی در جنگل ها ، مراتع، علفزارها و کنار رودخانه های گیلان، مازندران و گلستان می روید.
کلی از خواص دارویی و مضراتش گفت.
آخرین باری که با پدر به کلبۀ پدر بزرگ آمدیم، هرچقدر التماس کردم،
هیچکدام حاضر نشدند برای گشت زنی همراهشان بروم.
پدر می گفت:«برای گردش که نمی رویم باید برویم گشت. جنگلبانی که بچه بازی نیست. خطرناک است.
حتی اگر با قاچاقچی های چوب و شکارچی ها برخورد نکنیم،
احتمال ریزش بهمن هست و همان روز در یک درگیری توسط شکارچی ها مجروح و زیر بهمن مدفون شدند.
«سده» یعنی چه؟
به قول پدربزرگ واژه«سده» مرکب است و از دو جزء تشکیل شده:
واژه«سد» که در اوستا و سنسکریت به معنای «رسیدن» است و «ه» که در فارسی باستان aka است و پسوند نسبت به شمار میآید.
«صد»، معرب واژه «سد» نیست و در حقیقت تحت تاثیر خط عربی به حرف «ص» تغیر شکل داده است.
چرا نام آن را جشن سده گذاشتند؟
پدر بزرگ می گفت که در بین نوشته های قدیمی، چند روایت متفاوت برای آن بیان شده.
در روایت اول آمده؛ تقویم کهن تنها دو فصل زمستان و تابستان داشت:
«صد روز که از آغاز زمستان میگذشت، در غروب دهم بهمن جشنی با شکوه آغاز می شد که به عبارتی پنجاه روز و پنجاه شب تا آغاز نوروز فاصله داشت.»
روایت دوم به افسانه ای اشاره دارد که در این روز صدمین فرزند حضرت آدم(ع) بدنیا آمده است
و به همین مناسبت، از زمان های دور هرسال چنین روزی، را جشن می گیرند.
البته عده ای این واقعه را به کیومرث و فرزندانش نسبت داده اند
و در روایتی مشابهه نقل کرده اند که چون جمع مشی و مشیانه و فرزندان آنها به صد رسید آن واقعه را جشن گرفتند
و آن را سده نامیدند. عده ای نیز ادعا می کنند«جشن سده» یادگار پیروزی زوتهماسب بر افراسیاب است.
در روایتی که در شعری از شاهنامه فردوسی نیز تکرار شده، آمده است:
«هوشنگ شاه پیشدادی و اسطوره ای ایران با گروهی از ملازمانش به گردش رفته بود.
ناگهان ماربزرگی جلوی راهش سبز شد. او سراسیمه سنگی را برداشته و به سوی مار پرتاب میکند.
آن سنگ به سنگ دیگری اصابت کرده و جرقه میزند و این گونه آتش و مهارت کنترل آن کشف می شود.»
به قول پدر بزرگ، حالا چه تفاوتی دارد که کدام روایت واقعی باشد.
آنچه مهم است بهانهای است که موجب شده اجداد ایرانی ما جشن سده را با شکوه، اعتقاد و باوری زیبا برگزار کنند.
دلهایشان را به هم پیوند دهند و پیوندهایشان را استحکام ببخشند.
در کنار هم از نعمت شادی برخوردار شوند و لبخندهایشان را با هم تقسیم کنند.
آنطور که در تاریخ آمده است تا قبل از دوران صفویان این جشن از محبوبیت خاصی برخوردار بوده
و در دربار پادشاهان و حاکمان نیز برگزار میشده است.
بعد از ورود اسلام هم در بارگاه خلفای عباسی رواج یافته و با شکوه بیشتری برگزار می شده.
اما به دلایل نامعلومی کمی بعد از آن، برگزاری جشن «سده» به پیروان زرتشت محدود شد.
برخلاف تصور این جشن ربطی به آئین زرتشتی نداشته و نه در اوستا و نه در نوشته های پهلوی هیچ نامی از آن برده و کوچکترین اشارتی به آن نشده است.
با توجه به این مطلب می توان نتیجه گرفت که جشن «سده» نوعی جشن بومی غیردینی محسوب میشده است.
آداب و رسوم جشن سده
پدر بزرگ تعریف می کرد:
«روز دهم بهمن همه از کوچک و بزرگ به باغ و صحرا می رفتند و هرکس هر مقداری می توانست هیزم و چوب برای آتش جشن جمع میکرد.
با فرا رسیدن شب، بعد از بزم و شادی، ده موبد که در یک دست لالۀ آتیشن و دست دیگرشان در دست موبد دیگر بوده سه بار به گرد هیزم ها می چرخند،
نیایش آتش را میخواندند و توده هیزم را آتش می زدند.
ساعتی بعد از شعله ور شدن آتش، مردم گردش جمع شده و پایکوبی می کردند.
آتش افروزی، سخنرانی و نیایش «آتش نیایش» از برنامههای اصلی این جشن است.
کشاورزان نیز خاکستر آتش را جمع میکنند و برای زیاد شدن برکت بر روی زمینهایشان میپاشند.
جشن سده بعد از جشن نوروز و جشن مهرگان، مهمترین جشن ایرانیان بودهاست.
هنوز هم این جشن در میان زرتشتیان ایرانی با شکوه هرچه تمامتر برگزار میشود و این ایام از تعطیلات رسمی زرتشتیان به حساب می آید.
امروزه این جشن در کرمان، شیراز، یزد، اصفهان، کرج به صورت عام برگزار میگردد و بی گمان از آیینهای کهن این منطقه بهشمار میرود.
تدارک برگزاری جشن از چند روز قبل انجام میشود و در سالهایی که هنوز شیوه کشاورزی سنتی بود،
از اول بهمن ماه، باغداران و مالکین زمینهای کشاورزی که بیشتر زرتشتی بودند،
به تدریج هریک به مقدار همت و ثروت خود، چند بار هیزم جمعآوری میکردند و تا روز نهم بهمن به محل میآوردند.
سده خرمن بزرگی از هیزم به قطر ۱۲ تا ۱۴ متر و بلندای ۵ تا ۶ متر است که به شکل مخروطی از قبل آماده میشود.
نزدیک غروب، دو موبد لاله به دست با لباس سفید و زمزمهکنان به سده نزدیک میشوند و از سوی راست سه بار گرد آن میگردند.
سپس این خرمن هیزم را از چهار طرف آتش میزنند.
آنطور که پدر بزرگ می گفت، آتشی که بوسیله آن سده را آتش میزنند، هنگام بامداد از آتشکده آورده میشود.
مراسم با اوستاخوانی و گاتاخوانی آغاز می شود.
جشن سده در شاهنامه
در شاهنامه فردوسی به جشن سده اشاره شدهاست.
طبق شاهنامه، آتش در زمان هوشنگ بر اثر یک واقعه و اصابت سنگی بر سنگ دیگر پدید آمد.
هوشنگ ماری سیاه و بدشکل را میبیند. سنگی به سوی او میافکند؛ جرقهای درگرفته و آتشی افروخته میشود و مار میگریزد.
در داستان «ضحاک» از شاهنامه فردوسی نیز در بخش پایانی آن به نوعی به جشن سده ارتباط پیدا میکند.
چرا که فردوسی جشن سده را با داستانی اینگونه بیان میکند:
ارمائیل، وزیر ضحاک، هر روز یکی از دو تنی را که باید میکشت
و از مغزشان به مارهای دوش ضحاک غذا میداد، نجات داده و از مرگ میرهانید.
هنگامی که فریدون بر ضحاک پیروز شد، تعداد این آزادشدگان به یکصد تن رسیده بود.
ارمائیل این موضوع را با فریدون درمیان گذاشت اما فریدون در ابتدا باور نکرد و افرادی را برای تحقیق و دریافتن حقیقت فرستاد.
آن یکصد نفر، شب هنگام هرکدام آتشی جداگانه بر بام خانهها افروختند.
آن شب، یکصد آتش بر آسمان برخاست. بازرسان دیدند و به فریدون گزارش دادند.
آزادشدگان این موفقیت را جشن گرفتند و به اعتبار یکصد تن بودن خود، آن جشن را سده نامیدند.
(این اشاره در کتاب التفهیم ابوریحان بیرونی آمده است.)