
در این مطلب می خوانید:
اگر روزی گذارت به روستاهای دامنه زاگرس یا مناطق شمالی ایران بیفتد، که در آن نسیم بیتکلف کوهستان، دامنی گلدار را به اهتزاز درآورده باشد، شاید نگاهت بهسوی پیرزنی بدود که نشسته در سایهی درختی، کنار دار جاجیم بافی. وقتی دستهای پینهبستهاش، چنان ماهرانه نخها را درهم میتند که گویی دارد راز خلقت را در گرههای این تار و پود پنهان میکند.
از جاجیم اگر بخواهی بدانی نوعی بافته سنتی و بدون پرز است که بیشتر از نخهای پشمی یا پنبهای رنگی تشکیل شده و معمولاً دو رو است؛ یعنی هر دو سوی آن قابل استفادهاند. برخلاف قالی یا گلیم.
جاجیمها دارای نقوش سادهتر و بیشتر به صورت راهراههای رنگارنگ هستند. این راهراهها مثل نغمههایی که از دل سنتها برخاستهاند؛ خالص، گرم و بیتزویر، گوش و چشم تو را تسخیر میکنند.
جاجیم فقط برای زیبایی نیست، که برای کارکردهای بسیار استفاده میشده:
- روانداز برای شبهای سرد
- زیرانداز کوچنشینان
- پوشش کرسی
- و حتی برای بستن لوازم هنگام سفرهای عشایری
به دیگر روی، چهرهای از نیازهای روزمره بوده است. نقوشش، پچپچهای فرهنگ است؛ رنگهایش، ردپای تاریخ.
از کهنروزگاران تا امروز
بر اساس دادههای تاریخی، قدمت هنرهای بافتی در ایران به بیش از ۶۵۰۰ سال پیش از میلاد بازمیگردد. در منطقهای بهنام “تپه حسنلو” و نیز در غارهای اطراف دریای خزر، نشانههایی از نخریسی و بافت دیده شده که نشان از ریشهدار بودن این هنر در زندگی ایرانیان دارد.
ولی جاجیم بیش از همه، با زندگی عشایر و روستاییان کوهنشین گره خورده. در نواحی مختلفی چون:
- گیلان، مازندران
- آذربایجان شرقی
- کردستان، کرمانشاه
- ایلام، لرستان
- فارس و خراسان جنوبی
جاجیمبافی فراتر از یک شغل، که جزئی از زیستن بوده؛ همچون نان پختن، ترانه خواندن و … زندگی کردن.
کارگاه بیسقف – از چلهکشی تا بافت
جاجیمبافی، کارش از دار قالی مجزا است. نه دیوار میخواهد، نه سقف. گویی دل طبیعت خود کارگاه بافندههاست. زیر آفتاب یا در سایه درخت، در کوچهای خاکی یا پشت حیاط خانهای گلی، چلهکشی آغاز میشود. طنابهایی بلند، به میخهایی چوبی در زمین یا دیوار کوبیده میشود و رشتههایی پشمی، چون نسیم کوه، آرام در میانشان میرقصند.
چلهکشی، اساس کار است. نخهای طولی یا همان “تار”، در امتداد زمین یا دار افقی کشیده میشوند. رنگهایشان متفاوت، زنده، و از همان آغاز، دل میبرند.
ابزارهای کار
جاجیم، هرچند ساده به نظر میرسد، اما برای بافتهشدن، نیاز به ابزارهایی خاص دارد:
- کوجی: چوبی بلند که نخها را از هم جدا میکند و راه عبور پود را هموار میسازد.
- نورد: چوبی سنگین برای کوبیدن پودها به دل تارها؛ با هر ضربه، جاجیم محکمتر میشود.
- ماکو و ماسوره: پود را در دل تار میبرند، با ظرافتی زنانه و نظمی نظامی.
- قمیش و دفتین: برای ضربات نهایی، برای یکدست کردن نقوش.
- و میخهای زمینی، که پایهایترین و اصیلترین دارها را تشکیل میدهند.
جاجیمبافها، غالباً زنان هستند؛ زنانی با نقشهای چندگانه: مادر، همسر، کشاورز و هنرمند. وقتی دستهایشان میان نخها میلغزد، گویی دارند خاطراتشان را در تار و پود زندگی میبافند.
رنگها و رمزها – روایت زندگی در نقوش جاجیم
در جاجیم، هر خط و هر راه، روایتگر قصهای است. زنان بافنده، هرکدام قصهگوهای خاموشاند؛ بیآنکه کلمهای بر زبان آورند، زندگی را با رنگ بیان میکنند.
رنگها؛ از گیاه و خاک و آفتاب
پیش از ورود رنگهای شیمیایی، جاجیمها با رنگهای گیاهی بافته میشدند؛ رنگهایی که حاصل جوشش طبیعت بودند:
- قرمز از روناس یا پوست انار
- زرد از زعفران وحشی یا برگ گردو
- آبی از نیل
- سبز از ترکیب نیل و زرد
- قهوهای از پوست گردو یا چوب بلوط
و همین رنگها بودند که به جاجیم، آن روح کهن و در عین حال زنده را میبخشیدند؛ انگار طبیعت دست در دست زن روستایی داده تا یک روایت بافته شود.
نقشها؛ هندسهی احساس
نقوش جاجیم، بیشتر هندسی هستند: خطوط عمودی و افقی، لوزیها، زیگزاگها، نوارهای متقاطع. در نگاه نخست، ساده مینمایند، اما در دل خود مفاهیم عمیقی دارند:
- راهراهها نماد گذر زمان و کوچ
- لوزیها نشان برکت و حاصلخیزی
- خطوط شکسته یادآور کوه و تپه
در برخی مناطق، هر نقش حتی نشاندهندهی قوم، ایل یا خانوادهای خاص است؛ مثل نشان یا شناسنامهای بافتهشده. چنانکه اگر بافندهای از ایل شاهسون یا قشقایی باشد، از طرحهایی بهره میبرد که ریشه در فرهنگ طایفه دارد.
این نقوش در برخی نسخهها حتی بار معنوی و افسونزدا نیز داشتهاند؛ مثل طلسمی پنهان در دل نقشها برای دوری از چشم زخم یا رهایی از خشکسالی.
جاجیم در زندگی – میان جهاز و چادر کوچ
جاجیم، آیینهی آداب است، تکهای از رسوم، همراهی وفادار در لحظات گذار زندگی. از نخستین روزهای دخترانگی، وقتی که دستان کودک بر دار میلغزد، تا روزی که با جهاز عروس بدرقه میشود، جاجیم همیشه هست. گویی، هر زن ایرانی، پیش از آنکه وارد زندگی روزمره شود، جاجیمباف بوده است.
جهاز؛ آیین رنگ و تار
در بسیاری از مناطق ایران، مخصوصاً در گیلان، کردستان، خراسان و آذربایجان، بافتن جاجیم یکی از وظایف اصلی دختران پیش از ازدواج بوده است. جاجیمهای بافتهشده، جزئی از جهاز عروس محسوب میشده؛ نه تنها به عنوان روانداز و زیرانداز، بلکه بهمثابه سندی از مهارت، صبر، و ذوق دختر.
«جاجیم، بخشی از حیثیت خانوادگی بوده است؛ اگر در جهیزیه دختری نباشد، گویی چیزی کم است. گویی عشق هنوز به تار و پود نرسیده.»
همراه کوچنشینان
در فرهنگ عشایری، جاجیم مثل سربازی بیادعا، همراه دائمی کوچهاست. برای بستن وسایل، پیچیدن نوزاد، پوشاندن دامها، یا حتی ساختن دیوارههای چادر. سبک، مقاوم، کمجا و گرم؛ جاجیم همان چیزی بود که کوچنشین میخواست.
بافت جاجیم حتی به صورت مشارکتی انجام میگرفت. زنان ایل گرد هم میآمدند، چله میکشیدند، پود میزدند، و در میان بافت، ترانه میخواندند. آوازهایی که در آن، هم درد بود و هم امید؛ هم آفتاب و هم زخم.
جاجیم در فرهنگ عامه
در امثال و حکم مردم ایران، نیز جاجیم حضوری نمادین دارد:
- «فلانی مثل جاجیم، همرو داره»؛ کنایه از کسی که دل هر کسی را میبرد
- «دلش گرهخورده به جاجیم فلانی»؛ یعنی دلباخته شده، بیصدا و عمیق
- در روایات عاشقانهی کردی و لری، جاجیم گاه نماد وصال است، گاه نشانهی فراق
جاجیم در آینهی بافتههای دیگر – از گلیم تا قالی
جاجیم را اگر بخواهیم در جغرافیای هنرهای دستی ایران جای دهیم، باید او را میانهروترینِ بافتهها بنامیم. نه مثل قالی، پرنقش و افسانهای؛ نه مثل پلاس، خشن و زمخت؛ نه مثل گلیم، تزئینی و پرافتخار. جاجیم، ساده است، بیادعا، و درست همینجا، میان مردم، زندگی میکند.
تفاوت با گلیم و قالی
- قالی بر دار عمودی بافته میشود، با پرزهایی بلند و نقشهایی پرجزییات. پرکار، گران، و بیشتر برای خانههای مرفه.
- گلیم هم بدون پرز است، اما تکنیک بافتش متفاوت است. پود در آن غالب است، و نقوش آن متنوعتر، با رنگهای تندتر.
- جاجیم اما تارگراست؛ رنگهای آن در طول بافت حرکت میکنند و بیشتر راهراه است. بافتش سادهتر، سبکتر و دو روست، یعنی پشت و رویش یکی است.
در حالی که قالی و گلیم گاه فقط برای زینتاند، جاجیم کاربردیست؛ با او زندگی میکنند، نه فقط نگاهش میکنند.
پلاس، همزبان سختکوش
پلاس، بافتهای زمختتر است که از نظر ساختار به جاجیم نزدیک است. هر دو در مناطق سردسیر رواج دارند، اما پلاس عمدتاً با الیاف تیره و زمخت بافته میشود، برای زیرانداز دام، کف چادر، یا اصطبل.
جاجیم در این میان، پلاس لطیف انسانهاست؛ همانقدر کاربردی، اما ظریفتر و دلنشینتر. گویی پلاس برای خاک و دام، و جاجیم برای دل و خانه بافته شده است.
جاجیم در جهان امروز – از چادر ایل تا ویترین گالری
روزگاری جاجیم فقط سایهای بود بر شانهی کوچنشین، یا زیراندازی بیادعا در طویلهی گوسفندان. اما امروز، رد پای جاجیم را میشود در کافههای شهری، گالریهای هنری، بوتیکهای لباس مدرن، و اتاقهای مینیمالیست پیدا کرد.
انگار نسل امروز، از دل خستگیهای آهن و بتن، به تار و پود رنگی جاجیم پناه آورده.
بازگشت به ریشهها
در دهههای اخیر، هنرمندان و طراحان داخلی، بیش از پیش به بافتهای بومی روی آوردهاند. جاجیم، به دلیل بافت دوبُعدی، سبک بودن، و قابلیت تطبیقپذیری، انتخابی محبوب برای طراحی داخلی شده:
- رومیزیها و پردهها با تکههای جاجیم
- کوسنها و روتختیها در اتاقهای مدرن
- تابلوهای دیواری که ترکیبیاند از رنگ، فرهنگ و احساس
جاجیم در دنیای مد
برخی از طراحان لباس ایرانی، از پارچههای سنتی مانند جاجیم برای طراحی کت، مانتو، کیفدستی و حتی کفش بهره گرفتهاند. این ترکیب سنت و مدرنیته، هم چشمنواز است، هم هویتی تازه به مد ایرانی بخشیده.
حتی در فستیوالهای جهانی مثل «Paris Textile Show»، نمونههایی از جاجیمهای ایرانی با تحسین مواجه شدهاند؛ زیرا روایت فرهنگی در آنها زنده و قابل لمس است.
گردشگری و صادرات
در بازارهای صنایعدستی اصفهان، تهران، تبریز، و شهرهای شمالی، جاجیم جایگاهی تازه یافته است. گردشگران خارجی که به دنبال «Souvenir with soul» هستند، اغلب جاجیم میخرند؛ نه بهعنوان یک کالای زینتی، بلکه بهعنوان روایت زندهای از یک تمدن کهن.
نبرد خاموش – جاجیم در آستانه فراموشی
جاجیم، این دختر خاموش ایلها، امروز در بزنگاه تاریخی ایستاده است. در یک سو، گذشتهای پرغرور، در سوی دیگر، جهانی که سرعتش مجال بافتن نمیدهد. و در این میان، بافندهها پیر میشوند، نخها فراموش میشوند، و بازار از رنگهای نئونی پُر شده است.
چالشهای زنان بافنده
بیشتر جاجیمبافها زنان روستایی و عشایرند. اما با افزایش مهاجرت، صنعتی شدن روستاها، و کاهش دامداری سنتی، کمکم دارها هم جمع شدهاند. مهمترین مشکلات آنها:
- نبود بازار دائمی
- افزایش قیمت نخ و پشم طبیعی
- ورود پارچههای چینی و ماشینی
- نداشتن بیمه و حمایت دولتی
بسیاری از زنان مسنِ بافنده، امروز یا در سکوتِ فقر زیست میکنند یا خاطراتشان را چون گرهی کور در دل نگه میدارند. و دختران نسل نو، دیگر علاقهای به یادگیری ندارند؛ نه از سر بیمهری، بلکه از سر بیانگیزگی.
احیاگران خاموش
با این حال، هنوز هستند کسانی که با جان و دل برای احیای جاجیم میکوشند:
- کارگاههای آموزشی در استانهای کردستان، اردبیل و مازندران که به دختران جوان بافت جاجیم میآموزند.
- نمایشگاههای صنایعدستی داخلی و بینالمللی که دوباره جاجیم را به ویترین میبرند.
- طراحان و فعالان میراث فرهنگی که سعی دارند جاجیم را وارد مد و طراحی معاصر کنند.
سازمانهایی مانند میراث فرهنگی، وزارت تعاون و انجمنهای زنان روستایی نیز برنامههایی پراکنده برای حفظ این هنر دارند، ولی کافی نیست. برای حفظش، باید دوباره روایتش را به نسل امروز سپرد، با زبان امروز.
جاجیم؛ حافظهی رنگی ما
جاجیم را اگر فقط پارچه بدانیم، خیانت کردهایم. او تکهای از حافظهی زیستی ماست؛ یادگاری از دورانی که زندگی آهستهتر بود، صبورتر، دستبافتر. هر راهراهش، گویای یک روز است، تکرار یک زن. و هر تارش، خاطرهی دستی است که شاید امروز دیگر در دنیا نباشد.
در جهانی که همه چیز رو به فراموشی سریع دارد، جاجیم دعوتی است برای مکث. دعوتی برای دیدن آنچه از دل خاک و آفتاب، از پشم و رنگ، از دست و دل، ساخته شده است. نه فقط برای تماشا، که برای لمس کردن، دانستن، پاسداشتن.
جاجیم در آینهی هویت ایرانی
جاجیم، در کنار قالی، گلیم، ترمه، و نمد، بخشی از پیکرهی فرهنگی ایران است. با این تفاوت که او زمینیتر است، بیصداتر، اما صمیمیتر. گواهی بر اینکه هنر میتواند هم ساده باشد، هم عمیق؛ هم بیزبان، هم گویا.
شاید وقت آن رسیده باشد به جای آنکه فقط از آن عکس بگیریم، دوباره بافتن را آغاز کنیم؛ نخ به نخ، گره به گره.













