پنجره های تازه ، روز های سپید

پنجره های تازه ، روز های سپید

بین ۳۶۵ روز خدا، هر سال سه روز است که اسمش ایام البیض است؛ روزهای سپید. فرصتی برای اینکه خانه تکانی کنی تزکیه کنی جان و دلت را. تزکیه یعنی پاکیزه کردن این وقت سال که می رسد اگر ساکن شهری دود گرفته باشی، پنجره های کوچه و محله یک شکل دیگریست. ساکنین آپارتمان های […]

بین ۳۶۵ روز خدا، هر سال سه روز است که اسمش ایام البیض است؛ روزهای سپید. فرصتی برای اینکه خانه تکانی کنی تزکیه کنی جان و دلت را. تزکیه یعنی پاکیزه کردن

این وقت سال که می رسد اگر ساکن شهری دود گرفته باشی، پنجره های کوچه و محله یک شکل دیگریست. ساکنین آپارتمان های چفت در چفت در دل هم نشسته، حداقل فکری به حال پنجره هایشان می کنند.  اگر زورشان به نمای دودی و چرک گرفته ساختمان نرسد. از کوچه ها که رد می شوی میتوانی سرت را بگیری بالا و انعکاس رشته‌های طلایی خورشید را ببینی که افتاده‌ به صورت پنجره ها. این وقت سال که می شود پنجره های شهر نفس می کشند. حداقل برای چند روز.  پنجره ساختمانی اگر سال ، نو شود و همچنان گرد گرفته و به دود نشسته باشد خیلی می زند توی ذوق. هرکه ببیند میتواند بگوید سالی یک بار هم پنجره هایشان را نمی شویند. اتفاقی که درباره پنجره اتاق من افتاد. تک پنجره ای که در شلوغی روزمرگی های زندگی از قلم افتاده بود. اما چاره ای نبود جز در آخرین لحظه تمیز کردنش.
یک لنگه پنجره که شستشو شد تازه فهمیدم چقدر رو سیاه بوده.  چقدر حجم نور را زندانی کرده پشت خودش.  چقدر لکه هایش افتاده به چشمم،  مزاحم شده تا آسمان آبی پس از باران را نمی بینم.  
پنجره های کثیف چقدر بی رحم و خائنند در عین اینکه ساکت هستند  و بی سر.
دستمال آغشته به شوینده را کشیدم به لنگه دیگر
چقدر فاصله داشت پنجره ای که دلش شسته شده با آنکه دلگیر است.  چقدر پنجره دلگیر در کنار آن لنگه دیگر توی ذوق می زد.  چقدر پاکیزه نبودن زشت عجیب است به خصوص وقتی برایت عادی شود.  با دیدن پنجره اتاق یاد خودم افتادم.  شفافیت و پاکیزگی روحم،  درونم شبیه کدام لنگه این پنجره هاست؟!؟
چقدر تنبلی کرده ام برای پاکیزگی ام
و چقدر آدمهای اطرافم مرا از پشت لکه های  رفتاری ام دیده اند.  
پنجره ها شسته شده
برق میزند مثل آیینه
عکسم افتاده در قابش.
نگاهم می رود سمت زن و مرد همسایه
مثل هر سال ساک هایشان را بسته اند
سه روز می روند به مهمانی.
می روند جان و دلشان را گردگیری کنند.
میزبانشان خداست
می روند خلوت کنند،  نور بپاشند به پنجره های جانشان.
زن و مرد همسایه از آن آدمهایی اند که اهل مراقبه اند
انگار  می دانند که یک فرش دستباف زیبا دارند
با نقوش و رنگ های چشم نواز و اصیل …
مراقبند که مبادا لکه ی چای و  قهوه
 یا غذایی  رویش بریزد.
اگر هم ریخت به سرعت در فکر پاک کردنش هستند
می دانند که لکّه ، هرچه بیشتر بماند ؛ سخت تر پاک می شود
چه بسا که با گذشت زمان ؛ همیشه بماند.
بین ۳۶۵ روز خدا،  هر سال سه روز است که اسمش ایام البیض است؛  روزهای سپید.
فرصتی  برای اینکه خانه تکانی کنی
تزکیه کنی جان و دلت را.  
” تزکیه” یعنی”  پاکیزه کردن

 

به خودم که می آیم زن و مرد همسایه رفته اند
خنکای دم عید می پیچد توی اتاق
نفسم تازه می شود دل پنچره ها هم.
باید حواسم باشد مدام  به تزکیه
هر آن نگهشم دارم جلوی چشم
تا نرود برای سال بعد