پانصد صندلی خالی ؛ یک ۸۸ صفحه ای جذاب

پانصد صندلی خالی ؛ یک ۸۸ صفحه ای جذاب

کتاب پانصد صندلی خالی درباره جدال بین مرگ و زندگی اهالی روستاهای فوعه و کفریا در شمال سوریه است. این کتاب روزنوشت های خانم معلمی ساکن  این منطقه است. یکی از معدود محتواهای موجود که اتفاقات محاصره سه ساله این مردم را با جزئیات نوشته. اگر به دنبال کتاب جذاب و خواندنی هستید این کتاب […]

کتاب پانصد صندلی خالی درباره جدال بین مرگ و زندگی اهالی روستاهای فوعه و کفریا در شمال سوریه است. این کتاب روزنوشت های خانم معلمی ساکن  این منطقه است. یکی از معدود محتواهای موجود که اتفاقات محاصره سه ساله این مردم را با جزئیات نوشته. اگر به دنبال کتاب جذاب و خواندنی هستید این کتاب ۸۸ صفحه ای را بخوانید. در بخش کتابخانه در  وبلایت سعی داریم کتابهایی را پیشنهاد کنیم که از خواندنش پشیمان نمی شوید.

درباره پانصد صندلی خالی

خیلی از ما عادت داریم خاطرات روزانه مان را در دفتر مخصوصی یادداشت کنیم. گذر زمان می تواند احساسات اولیه ما نسبت به وقایع و اتفاقاتی که برما رفته است را کم رنگ کند و یا حتی به شکل دیگری درآورد و در آن دخل و تصرف کند.
فراموشی خاصیت آدمی است اما نوشتن به بند کشیدن همه خوشی ها و ناخوشی هاست. روزنوشت که می نویسی خاطراتت با همان تر و تازگی می ماند روی تن کاغذ.

لیلی علام الدین أسود ، خانم معلمی است اهل سوریه. او با همسر و دو فرزندش در روستای فوعه در شمال سوریه زندگی می کند.
این خانم سوری مثل خیلی ها که با نوشتن رابطه خوبی دارند، خاطرات روزانه اش را می نویسد.

اما این بار یادداشت های او برخلاف روزنوشت های معمول شخصی به منبعی ارزشمند و خواندنی برای همه مردم دنیا تبدیل شده. برای همه آنهایی که می خواهند از ریز جزئیات زندگی بین مرگ و زندگی بدانند؛ از قلب یک محاصره سه ساله.

روستایی که لیلی علام الدین در آن زندگی می کرد به مدت سه سال در حلقه محاصره نیروهای جبهه النصره بود. تا قبل از آن هرچه خبر درباره محاصره کفریا و الفوعه مخابره شده همه گزارش هایی از بیرون است.
مثل اینکه طی این سه سال نه آب داشتند و نه برق و نه غذا. یا اینکه گفته می شد ساکنان شهر، برگ‌ درخت ها را می‌پزند و می‌خورند.
اما دست نوشته های لیلی اسود برخلاف همه شنیده ها روایتی از درون است، از لحظه هایی که با گرسنگی و مرگ دست و پنجه نرم می کردند.
این یادداشت ها با جزئیاتی که فقط از نگاه دقیق یک زن برمی آید، توانسته لحظه به لحظه بیم و امید مردم این منطقه را پیش چشم تان ترسیم کند.

می توانیم بگوییم تنها نوشته هایی که از جزئیات محاصره این دو منطقه شیعه نشین وجود دارد همین روزنوشت هاست.

روزنوشت های این زن سوری در قالب کتابی با نام «پانصد صندلی خالی» یکی از معدود نوشته هایی است که از دل جنگ سوریه درآمده و از متن های کم نظیر در دسته ادبیات مقاومت است.

کتاب را انتشارات شهید کاظمی در ۸۸ صفحه و به ترجمه رقیه کریمی به چاپ رسانده . اگر علاقه مند به خرید نسخه چاپی پانصد صندلی خالی هستید به سایت رسمی انتشارات شهید کاظمی وارد شوید
و برای خواندن نسخه دیجیتال کتاب به کتابخوان طاقچه سربزنید.

رقیه کریمی نویسنده کتاب 500 صندلی خالی

تاثیرگذارترین و جذاب ترین بخش های کتاب از نگاه کاربران سایت گودریدز Goodreads را در بخش صوتی این پست بشنوید.

مشخصات کتاب

نام کتاب : پانصد صندلی خالی
نویسنده : لیلی علام الدین أسود
مترجم : رقیه کریمی
انتشارات : شهید کاظمی
سال نشر : ۱۳۹۸
تعداد صفحات : ۸۸

گزیده متن 

ناشر کتاب پانصد صندلی خالی بخشی از متن کتاب را در اختیار علاقه مندان قرار داده است:

همه از خانه ها وحشت زده بیرون زدیم. همه از همسایه ها سوال می پرسیدیم “چه خبر شده؟ از ادلب چه خبر؟”
بعد فهمیدیم ارتش تا مرکز استان ادلب عقب نشینی کرده. نیروهای امنیتی هم تا شهر “مسطومه” عقب کشیدهاند و چند روز بعد تا “اریحا “.
عقب میرفتند و عقبتر و نا امیدی به جان ما چنگ میانداخت. باز هم عقبتر. دست آخر تا “جورین” هم ارتش عقب نشینی کرد.
حالا ما مانده بودیم و ما. بین وحشت و ناباوری. گوشه خانه هایمان کز کرده بودیم. تنها … در روستایی که حالا به محاصره افتاده بود. بدون برق .. بدون تلفن ..
حالا یک تماس تلفنی سخت تر از این حرف ها شده بود. ما در خانه هایمان زندانی شدیم. در روستای خودمان.
روزهای اول باورمان نمی شد. خیلی امیدوار بودیم. بعد کمکم رنگ از روی امیدمان.|
مدام میگفتیم “فردا ارتش بر میگرده” برنگشت. فقط دور تر و دور تر می شد. مدام عقبتر میرفت.

اولین روزی که هواپیما آمد و نان ریخت برای ما همه باور کردیم که واقعا به محاصره افتاده ایم.
محاصرهای که هیچ کس جز خدا نمیداند … دقیقا کی به آخر می رسد.

نظرات خوانندگان کتاب پانصد صندلی خالی

من نسخه چاپی این کتاب رو خوندم. واقعا عالیه و تاثیرگذار هست. پیشنهاد می کنم بخونید. روزنوشت های زنی خانه دار در محاصره سه ساله الفوعه است.
خیلی تلخ و دردناک بود. صفحه های آخرش که مربوط به روز تبادل هست و قراره مردم با اتوبوس انتقال پیدا کنند و اتوبوس ها رو منفجر می کنند،
کل کتاب یک طرف این چند صفحه یک طرف. خیلی دردناک بود.
تا حالا کتابهای زیادی از سوریه خوندیم اما این اثری بود که مردم نوشته بودند. اثری از زندگی در شرایط بحران و محاصره.
اثری که زندگی واقعی مردم سوریه فارغ از همه پیش فرض ها رو جلوی چشم مخاطب می اورد.کتاب شریفی است و البته ماندگار.کاش از این کتابها زیاد داشتیم.
یک روایت مردمی از دل بحران. خاطرات یک مادر از دوران محاصره. جالب بود اما از یک جایی به بعد(البته به مقداری) اسیر تکرار شد؛ که قابل چشم‌پوشی‌ است.
این مدت کتاب زیاد خوندم درمورد سوریه و مسائلش، اما این یه چیز دیگه‌ست.حرفای آدمی که خودش توی محاصره بوده، با این چیزهایی که ما می‌خونیم خیلی فرق داره.
تمام وجودم پر از خشم و نفرت و ناراحتی شد. صفحه‌های آخرش که مربوط به روز تبادله و قرار مردم با اتوبوس انتقال پیدا کنند و اتوبوس‌ها رو منفجر می‌کنند،
وای! کل کتاب یه طرف، این چند صفحه یه طرف.

بیشتر بدانید

دو روستای فوعه و کفریا که داستان پانصد صندلی خالی در آن اتفاق افتاده، مناطق شیعه نشین در شمال سوریه است. این دو روستا در مارس ۲۰۱۵ توسط تکفیری های جبهه النصره محاصره شد.
جبهه النصره که به جبهه فتح شام هم معروف است، پس از آغاز جنگ داخلی در سوریه یکی از نیروهایی بود که به همراه داعش، مقابل دولت سوریه ایستاد.
این گروه که از شاخه های نیروهای القاعده است از نظر روزنامه واشینگتن پست تهاجمی ترین گروه شورشی بود که هدفش تشکیل کشور اسلامی با اعتقادات سلفی در سوریه بود.

بیشتر ساکنین روستای فوعه، مسلمان شیعه بودند و اقلیت های دروزی و علوی و مسیحی هم در کنارشان زندگی می کردند. هردو روستا روی هم چیزی حدود ۴۰ هزار نفر جمعیت داشت.
در زمان محاصره این دو روستا دولت سوریه برای کمک به اهالی چاره ای جز امداد رساندن از مسیر هوایی نداشت.

در پایان سه سال، مقاومت مردم این دو روستا جواب داد و محاصره شکست. تکفیری ها به مبادله اهالی این روستا با تعدادی از نیروها خود راضی شدند و عملیات خروج ساکنین فوعه و کفریا آغاز شد.
توافق در ابتدا شامل خروج ۸۰۰۰ نفر از ساکنین بود در ازای عبور ۳۸۰۰ نفر از تکفیری های مسلح و خانواده‌هایشان از طریق چهار گذرگاه از شهرک‌های مضایا، بقین، الزبدانی و الجبل الشرقی در حومه دمشق به سمت ادلب.
در پایان توافق در حالی که مردم فوعه و کفریا سوار بر اتوبوس بعد از سه سال از روستا خارج می شدند، گروه های تروریستی تکفیری تعهداتشان را نقض کردند و خودروی بمب گذاری شده ای در محل توقف شان منفجر شد.

خودرو انتحاری مملو از خوراکی و مواد غذایی بود که ادعا می کرد برای کودکان سوری آورده است.
بچه هایی که سه سال در محاصره بودند و رنگ خوراکی به خود ندیده بودند،دور بسته های چیپس و خوراکی جمع شدند.

پایان این انفجار، کشته شدن بیش از صد نفر و زخمی شدن ۵۰۰ نفر بود. حدود ۷۰ نفر از کشته شدگان همین کودکان بودند.