آقای روزگار! فرهنگ ایران زمین ، ناموس این ملت است!
فرهنگ ایران در طول تاریخ بارها مورد تهاجم قرار گرفته. از حمله مغول تا همین روزها که فرهنگ امری جهانی شده این اتفاق هرروز در شکل های مختلف تکرار می شود. متن آقای روزگار ! فرهنگ ایران زمین ، ناموس این ملت است ! در همین باره می گوید. مجله فرهنگی وبلایت گنجینه آئین های ایرانی است.
حالا امروز که پس از ۸۰۰ سال به دوران سیاه غارتگری مغول ها چشم می اندازیم، می بینیم بیش از آنکه ابنیه و قنات و کاریز ها و سکه و اموال از بین رفته باشد ، فرهنگ ایران زمین مورد تعرض قرار گرفته که البته این فرهنگ زحمی آنقدر ها جان داشت تا خود ، دوباره عامل ایران شدنِ ایران شود!!
چگیز خان مغول که بود و چه کرد؟
چه کسی می داند جواب سوالی را که در دوران کودکی و در برگه امتحان تاریخمان به آن بارها پاسخ داده ایم؟!
چنگیز به معنی شاه شاهان ، لقب مردی است که پدرش بغاتور ( بهادر ) نامش را تموچین نهاده بود…
و تموچین همان کودکی است که پدرش را در ۱۳ سالگی به دلیل اختلاف بین قبایل از دست داده بود.
با مَشِقّات بیشمار و بی مهری های روزگار قد کشیده بود؛ درد اختلاف قبایل و تیغ تاتاری، مغز استخوان هایش را سوزانده بود و از دار دنیا ، انبوهی عقده و کینه بر دل داشت که هیچ بنی بشری از روز نخست ، بد طینت نیست…
تنهایی و بی کسی تموچین ، ریشه عاملی است که طی دَوَران تاریخ ، با ویرانی ایران و چین و ژاپن سرانجام یافت!
مثلاً آنجا که وقتی چنگیز خان پس از فتح چین پهناور با خوارزمشاهیان ایرانی همسایه شد، پیامی داد و از آنان خواست مسیر تجارت را بگشایند؛ ایده ای که بعدها ، جاده ابریشمی از آن در آمد ولی ، علاءالدین محمد خوارزمشاه ، تحت تاثیر مادرش ، ترکان خاتون بود و بواسطه نوع نگاه او، آنچُان که باید آدابِ به قول امروزی ها دیپلماتیک را رعایت نکرد؛
پس شاه مغول که ظرف ذهن و دلش پر از نفرت و کینه بود ، از همه چیز و همه کس ، چُنان انتقامی گرفت با شرحی مبسوط…
اما آیا چنگیز آنقدر قدرتمند بود که بتواند کرانه های ایران بزرگ را تسخیر کند؟
برای آنکه بیشتر بدانید شما را به مطالعه تاریخ ارجاع می دهیم ولیکن عجالتاً باید بگوئیم پاسخ این سوال یک ” نه ” قاطعانه است!
چرا که اگر مردمان آن دوران دلی در گرو حکمرانانشان داشتند ، همپای تیمور ملک ، سردار دلیر ایرانی که مدتها در مقابل سپاهیان پرشمار مغول مقاومت کرد می ایستادند و متحد می شدند برای دفاع از کیان ایران…
اما تیمور هم نتوانست سپاه پر نفاق خوارزمی و مردم دلخون از سیاست های محمد خوارزمشاه و مادرش را متحد کند و در نهایت حلقه های استقامت شکسته شد…
مورخان گفته اند آن دسته از مردم گرگانج ، پایتخت سیاسی و فرهنگی ایران در آن روزگار، که پای کار دفاع از وطن ماندند ، آنقدر مقاومت کردند تا کار به جنگ تن به تن در کوچه پس کوچه ها رسید با قشون افسار گسیخته آقا چنگیز!
آنها نمی خواستند نفایس فرهنگ و هنر ایران در موزه ها و کتابخانه های گرگانج ، زیر سم اسبان و چکمه های سربازان مغولی بیفتد که افتاد!
حالا امروز وقتی پس از ۸۰۰ سال به دوران سیاه غارتگری مغول ها چشم می اندازیم، می بینیم بیش از آنکه ابنیه و قنات و کاریز ها و سکه و اموال از بین رفته باشد ، فرهنگ ایران زمین ، مورد تعرض قرار گرفته که البته این فرهنگ زحمی آنقدر ها جان داشت تا خود ، دوباره عامل ایران شدنِ ایران شود!!
آنها که در کوچه های خجند و اُترار و ابیورد ، دفاع می کردند در برابر این چپاول تاریخی ، آنها که خونشان ریخته شد در توس تا خدشه ای به ساحت آقا علی بن موسی الرضا نرسد ، سلحشورانه جنگیدند اما چه سود ، حلقه های ضعیف مقاومت ، در پی نفاق بودند و خسته تر از یک مدافع وطن پرست…
این بی وحدتی و این کینه توزی های داخلی آنقدر زیاد بود که نه تنها مغولان را بر ایران عزیز چیره کرد بلکه تا مدت ها پس ازجنگ نیز این سرزمین شد جولانگاه تفکرات جبرگراها و صوفیان و مرتاض ها و انسان نما ها که می گفتند این تجاوز مغولی ، عذاب الهی است در برابر دنیا طلبی مردم !
چه آنکه دسته دسته در برابر ظلم مغولی سکوت می کردند تا مباد خشم تقدیر به دست تجاوزگران آقا چنگیر گریبانشان را بدَرَد…
اما با این همه مدارا بازهم آن گریبان ها چاک شد و روزگاری بر ایران گذشت بی مانند…
فرهنگ ، یک واژه نیست ، فرهنگ ، ادا و اطوار نیست ، فرهنگ یعنی هر آنچه سند خورده در زندگی من و تو ، بنام ما؛
و از روزگار تنهایی تموچین و صوفیان تسلیم در برابر تقدیر و عذاب ، قرن ها باید بگذرد تا کسانی دوباره فریاد بزنند :
آی آقای روزگار، فرهنگ ، ناموس این ملت است!