شب یلدا و گفتگوی با شبان میرشکرایی | یلدای مشرقی | یلدا جشن آریایی؟
مریم مه نگار: یک شب دیگر را همراه استاد میرشکرایی در خدمت شما هستیم. من این بار نمی پرسم از کجا شروع کنیم، چون خودِ خودِ یلداست و من از همان شب اول آرزو کردم که ای کاش می شد ما عین چهل شب شب چله را صحبت می کردیم درباره شب یلدا.
جناب استاد میرشکرایی! شنیدیم و شنیدید که خیلی ها اعتقاد دارند که اصلا اساس شب یلدا و دور هم جمع شدن به خاطر ترس از تاریکی یا ترسِ از درماندن برای زمستانی که در راه است و کمبود آذوقه بوده و این دور هم جمع شدن، کمک می کرده تا این ترس کم رنگ شود. همین طور است؟
شبان میرشکرایی: گفته ها بسیار است. اما واقعیت این است که می توانیم با یک نگاه دیگری ببینیم.
چشم بگشا که جلوه دلدار در تجلی است از در و دیوار
اصولا هیچ جشنی به خاطر ترس نیست، جشن ها برای شکرگزاری اند. عرض کردم که ماهیت یلدا، ماهیت توجه انسان به یک تحول طبیعی است. تحولی که به ما نشان می دهد که درست است که آغاز زمستان است و درست است که از نظر زمانی این شب، بلندترین شب است، هرچند اختلاف آن در حد ثانیه است
ولی واقعیت این است که از فردای همان روز، روزها دارد طولانی می شود، آغاز روشنایی، حرارت و زندگی و آغاز امید است، بنابراین نمی توانیم بگوییم که به خاطر ترس، دور هم جمع می شدند. هیچ وقت به خاطرِ ترس دور هم جمع شدن، موجب یک جشن نمی شود. برای جشن چون ماهیت اش شکرگزاری و امید است باید دنبال علت دیگری گشت.
واقعیتش اش این است که در گذشته این قدری که ما و انسان امروز می ترسیم نمی ترسیدند و اصولا نوع ترس ها متفاوت است. من بیشتر فکر می کنم که در شبهای یلدای امروز باید از چیز دیگری ترسید و آن هم جدا شدن اجزای خانواده ها از هم است. من هروقت می بینم که دارند تور شب یلدا می گذارند و جوانانی را می بینم که دارند برنامه ریزی می کنند تا با دوستان شان بروند سفر، گوشه ای از دلم کمی می ترسد و نگران می شوم.
ماهیت یلدا جمع شدن در خانه بزرگ تر هاست. ماهیت یلدا در آموزش و انتقال سینه به سینه فرهنگ است؛ فرهنگ ما تمامیت ماست. اگر فرهنگ مان را فراموش کنیم، اگر داشته های فرهنگی مان را از دست بدهیم ، به جای یادگرفتن شاخصه های فرهنگی مان با دوستانمان برویم و کارهایی را انجام بدهیم که در شبهای دیگر هم می توانیم انجام دهیم، خیلی ترسناک می شود. این ترس از خود بیگانگی فرهنگی است.
امیدوارم آن روز را نبینیم که جوانان ما داشته های فرهنگی خود را فراموش کنند و یلداها و نوروزها و جشن ها و آیین ها و میراث فرهنگی ناملموس ما بهانه ای است برای این فراموش نکردن.
مریم مه نگار: آنهایی که مسئول اند و کسانی که دستی بر آتش دارند باید بیشتر توجه کنند. کسانی که می توانند واقعا به نظر من گناه بزرگی است اگر که بتوانند و این آیین ها را حفظ نکنند. زحمات کسانی چون شما واقعا در خور ستایش و قابل تقدیر است. حفظ آیین ها، حفظ یک فرهنگ است، یعنی حفظ یک هویت.
انسان بدون فرهنگ، انسان بی هویتی است. انسانی است که به راحتی همه چیز خود را از دست می دهد.
همه چیز خود را در طبق اخلاص، تقدیم بی هویتی ها می کند و این ترس به قول شما ترس است.
یک سوال پایانی بپرسم که دلم نمی خواهد بگویم پایانی اما هست و کاری نمی شود کرد:
جشن یلدا جشن آریایی است؟ و اصلا می توانیم همیشه به آریایی ها نسبت اش بدهیم؟
و اگر آریایی باشد یا نباشد، چه تفاوتی دارد؟
شبان میرشکرایی: مقوله آریایی ها و آریایی بودن و این جور صحبت ها اصولا خیلی چالش برانگیز و در یک مواردی بهانه یک اعتبار است،
ولی اگر ما یک مقداری این لنز دوربین مان را بکشیم عقب تر و کمی بزرگتر و وسیع تر نگاه کنیم، آریایی ها یک بخشی از اتفاقات این حوزه فرهنگی هستند. یعنی ما پیش از اینکه آریایی ها به این سرزمین برگردند – چون برخی از پژوهشگران معتقدند که آریایی ها از همین سرزمین کوچ کردند به مناطق سردتر و زمانی که دوباره سرما بیشتر شده و قطب در واقع سرمایش به پایین تر وسیع تر شده، اینها دوباره برگشتند به سرزمین های گرم تر.
برخی معتقدند که اینها اصلا ساکنین سرزمین های شمالی بودند که در زمان توسعه سرما کوچ کردند به سرزمین های جنوبی. به هر ترتیب اینها بخشی از تاریخ این حوزه فرهنگی هستند.
ما پیش از آریایی ها آیین ها و تمدن های شاخص داریم. اما از آنجایی که یلدا یک آیینی مربوط به یک آیین چهار فصلی؛ یعنی شما باید انقلاب زمستانه داشته باشید. جشن تیرگاه جشنی است که در انقلاب تابستانه است.
بنابراین شما باید چهار فصل را تجربه کنید در این اقلیم تا بتوانی این کار را بکنی.
اقلیمی که آریایی ها در ابتدا زندگی می کردند در آن یک اقلیم دو فصلی است، یعنی یا زمستان است یا کمی بهار است. زمستانی به آن معنا ندارند، همان طور که پاییزی هم به آن صورت ندارند. بنابراین این جشن اصولا جشنی مربوط به انسانی است که در اقلیمی زندگی کرده که چهار فصل دارد.
بنابراین یک رسم پیش آریایی است و نمی شود نسبت داد به آریایی ها.
اما می خواهم کمی فارغ از این حرفها به آن نگاه کنم. سوال خیلی خوبی پرسیدید:
اصولا چه تاثیری در زندگی ما دارد؟
فرض بگیریم که این جشن، آریایی است یا نیست! آن چیزی که باید برای ما مهم باشد، حفظ فرهنگ مان است،
حفظ پیوندمان است و حفظ این اقوامی است که امروز در این پهنه فرهنگی، کنار هم دارند زندگی می کنند.
ایران واقعا مثل یک سیمرغ است. سیمرغی که مرغ های مختلفش با رنگ و پر و آوازشان و کنار هم قرار گرفتن شان سیمرغ را می سازند، به تعبیر عطار.
عطار وقتی که میخواهد راجع به وحدانیت صحبت کند سیمرغ را مثال می زند و می گوید وقتی این سی مرغ کنار هم قرار گرفتند سیمرغ پدید آمد.
ما باید امروز به این دید نگاه کنیم. اگر راجع به رسمی، آیینی، داشته فرهنگی ای صحبت می کنیم، سعی کنیم مرزهای سیاسی، مذهبی و قومی را بگذاریم کنار. ما همه با هم، هم فرهنگ ایم و کنار هم ایران مان را ساختیم.
ما حتی آن مثالی که درباره ثبت جهانی زدم و پیوند دادن کشورها و ملت ها، همین در کشور خودمان هم هست.
بسیاری از آثاری که در فهرست ملّی ما ثبت شدند، دو یا سه استان در آن شریک اند. کنار هم قرار می گیرند و ثبت اش می کنند.
بنابراین فارغ از اینکه از آریایی ها هست یا نیست، یا آریایی کجای این داستان هستند، امروز را باید در نظر بگیریم و ارزش های امروز و پیوند امروز و سلامت فرهنگی امروزمان.
مریم مه نگار: و چقدر قشنگ است که با این جمله به پایان ببریم… چون از یلدا گفتیم و خیلی ها یلدا را به سیاهی تعبیر می کنند و ما امیدمان همیشه سپیدی هست، من امیدوارم واقعا برسیم به آن روزی که بشریت به وحدانیت برسند و به قول حافظ: «کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم»… یعنی هر دانه از این زلف پریشان بیاید و به آن رأس برسد و این آن گیسو را قشنگ می کند و این آن تکسّر راقشنگ می کند.
چون آن تکسّر همه می آید تا به وحدت برسد. این زیبایی شب یلداست که به روزی ختم می شود که از آن روز، روشنایی بیشتر می شود، هرچند که هرسال تکرار می شود و همیشه امید پس از امید … ممکن است در این بین ناامیدی هم بیاید، سیاهی هم بیاید اما تمام می شود. این طور نیست؟
شبان میرشکرایی: دقیقا همین طور است که می فرمایید. من فکر می کنم در این شب یلدا، بهترین آرزویی که می شود کرد برای مردم امروز کشورمان این است که دوستی ها بیشتر شود، پیوندها بیشتر شود، حفظ ارزش های فرهنگی و قدر دانستن آن بیشتر شود.
مریم مه نگار: دلمان پتپد برای همدیگر، به معنای واقعی
شبان میرشکرایی: هر روز بیشتر از دیروز دست همدیگر را بفشاریم و در کنار هم باشیم برای فردایی بهتر.
مریم مه نگار: برای فردایی بهتر، سپاس از زحمات شما. سپاس از حضورتان در این برنامه
شبان میرشکرایی: و واقعا همه آنهایی که به جز من و شما که اینجا نشستیم، در پشت این برنامه زحمت های بسیار کشیدند و واقعا باید از ایشان تشکر کرد که به همت آنهاست که این برنامه شکل گرفته است.
مریم مه نگار: اینکه واقعا شما ممکن است فکر کنید که یک شعار است و خیلی جاها هم تکرار می شود، ما ها دیده می شویم ولی کسانی که این برنامه ها را چیدن دیده نمی شوند؛ کار اصلی برای آنهاست. ما حرف می زنیم و آنها عمل می کنند. ان شاالله که از ما بپذیرید که بتوانیم شب های یلدای بسیاری در کنار همدیگر باشیم…