من فوجی موتو هستم ، دختری از سرزمین آفتاب تابان…

من فوجی موتو هستم ، دختری از سرزمین آفتاب تابان…

من فوجی موتو هستم. پژوهشگر مردم شناس ،  از سرزمین آفتاب تابان ، ژاپن. بعد از زبان مادری ام ، فارسی را حتی  بهتر از انگلیسی صحبت می کنم. برای من که مراسم چای ، همیشه در فنجان های سپید  و حضور پررنگ زنان خلاصه می ش  ، دیدن استکان های بلور و عطر چای نذری تان  به اندازه ای کافی بود که به همراه شاگردانم  بارها و بارها چمدان هایم را ببندم و به ایران سفر کنم.

من فوجی موتو هستم. پژوهشگر مردم شناس ،  از سرزمین آفتاب تابان ، ژاپن. بعد از زبان مادری ام ، فارسی را حتی  بهتر از انگلیسی صحبت می کنم. برای من که مراسم چای ، همیشه در فنجان های سپید  و حضور پررنگ زنان خلاصه می ش  ، دیدن استکان های بلور و عطر چای نذری تان  به اندازه ای کافی بود که به همراه شاگردانم  بارها و بارها چمدان هایم را ببندم و به ایران سفر کنم.
شنیده ام که می گویند فرهنگ ایران پس از اسلام ، مذکر بوده است.
زنان در پس حجاب رانده شده اند .
برای من هم که آئین عزاداری تان را با تعزیه شناخته ام جای سوال بود که بدانم سهم زنان چیست؟
مجلس زنانه با مردانه چه فرقی دارد ؟
زنان روزهای تاسوعا و عاشورا چه کار می کنند ؟
لباس و لوازم شرکت کنندگان را چطور تهیه می کند ؟

جواب این سوال های من اما در میان  نوشته ها نبود باید به میان زنان ایرانی می آمدم .
و آمدم….

برگه های یادداشتم پر شده از تک خطی هایی که قرار دارم با خودم آن را در مجموعه ای منتشر کنم ، مثل همین ها :
مجالس روضه، نمونه ای از شبکه اجتماعی و معاشرتی زنان در جامعه اسلامی است
آن طور که فهمیده ام سفره های نذری قبل از اسلام هم بوده است،
 وقتی که ایرانیان هنوز به آئین زردتشت بودند.
زنان با خواندن دعا و ریختن اشک از  دردهای درونی،  خود را رها می کنند.
سبک می شوند تا مدتی از بار زندگی رها شوند.

جنبه اجرای هنری سفره ها هم در نوع خود چشمگیر است ،
که زنان ایرانی هرچه سلیقه و ذوق دارند می ریزد در غذا و سفره نذری.


داستان هایی در قالب روضه خوانده می شود با صدای خوش ،
مثل همان آوای حزن انگیزی  که در امامزاده سید نصرالدین تهران شنیدم و
 از زنان حاجتمند خواستم تا برای دوستم که در بستر بیماری است دعا کنند.
از مجلس روضه که بیرون آمدم خنکای آخرین روزهای شهریور نشست بر گونه های خیسم.
در ایام محرم ، اجاق خانه های شخصی خاموش می شود و اجاق های مکان های عمومی و تکیه ها روشن.
صبحانه ، ناهار و شام عزاداران با همین نذری هاست که تامین می شود.

مراسم ظهر عاشورا که تمام می شود ،زنان می روند پی پخت حلوا .

رسم است آنهایی حلوا را هم بزنند که سال پیش پای همین کیسه های آرد و پاتیل های روغن حاجت گرفته اند.



جاذبه ای در پس مراسم آئینی تان نهفته که وادارم کرده
سالهای پیاپی به ایران سفر  کنم
مراسم سفره های نذری تهران ، شیراز ، یزد و سیرجان را دیده ام
و اخیرا رسیدم به شمال ایران ؛ گیلان و مازندران

من فوجی موتو ، دختر سرزمین آفتاب تابانم؛
و حالا برایم روشن است که گرچه نشان از حضور زنان در کتاب ها کم است اما این آئین ها چنان با روزمرگی ها در آمیخته که حتی احتیاجی پیدا نکرده اند آن را جایی ضبط کنند.



* خانم دکتر فوجیموتو استاد بخش ایرانشناسی دانشگاه اوساکا ، کارشناس ارشد زبان فارسی است . متن بالا روایتی آزاد ، برگفته از تجربه ایشان در برخورد با  مراسم آئینی و مذهبی ایرانیان بود.

پ ن ۱ : این متن را  با صدای خانم فاطمه عبدالوند بشنوید
پ ن ۲ : موسیقی متن صوت از کیتارو ( آلبوم Quintessential ) و حسین علیزاده ( آلبوم دلشدگان ) است