گفتگو با شبان میرشکرایی | برنامه یلدای مشرقی | دلیل ماندگاری یلدا و لزوم ثبت میراث فرهنگی

مریم مه نگار: یک شب دیگر را همراه با استاد میرشکرایی در خدمتتان هستیم.
سلام استاد باز هم خوش آمدید. در این شب بارانی باز هم ما را رها نکردید.

شبان میرشکرایی: سلام شب شما بخیر. یلداتون مبارک
مریم مه نگار: یلدای شما هم مبارک. ای کاش می شد ما عین چهل شبِ شب چله را صحبت می کردیم راجع به یلدا. بگذارید اول از ماندگاری و کهن بودن این آیین شروع کنم. چرا انقدر کهن؟ انقدر ماندگاری! راز این همه ماندگاری در چیست؟ هرچند که در شبهای مختلف اشاره های مختصر شده، ولی امشب می خواهم یک اشاره کلی به آن داشته باشیم.
شبان میرشکرایی: راز ماندگاری یلدا در ثابت بودن علت پیدایش آن است. یلدا همان طور راجع به آن صحبت کردیم مثل جشن های دیگر این حوزه فرهنگی، مبتنی بر طبیعت است، یعنی در اثر تعادل رسیدن و تعامل انسان با طبیعت به وجود آمده و این طوری شده که یلدا به وجود آمده. بنابراین هم چنان وقتی شما مبتنی بر طبیعت هستید، مبتنی بر بلند شدن روزها هستید و به امید برآمدن روشنی ها زمستان را سپری می کنید، بنابراین یلدا پایدار می ماند. اما یک نقش مهم دیگر را نباید از یاد برد و آن هم نقل است. وقتی کنار هم جمع می شویم، وقتی بزرگترها به کوچکترها یاد می دهند، وقتی در این جشن ها در کنار هم قرار می گیریم، این تبدیل می شود به یک فرهنگ ماندگار. و شما وقتی که بزرگ می شوید برای بچه های خود همین کار را انجام می دهید و بچه های شما برای بچه های خودشان.
و این طوری می شود که یلدا از هزاره ها به امروز می رسد.

مریم مه نگار: ولی از همان موقع ها قصه ها را می گفتند نقل. و خیلی جالب است برای من. فکر می کنم یک ارتباطی دارد با این فرهنگ. نقل یعنی گفتن از دیگری به دیگری و این ساختارش به یک شکلی با قصه متفاوت است. یعنی یک فردی یک چیزی گفته، من آن را به شما انتقال می دهم و شما به دیگری و دیگری باز به دیگری.
البته قصه هم همین شکل را دارد ولی شکل خواندن است. اما نقل یه جور نقلِ قول هم هست.

شبان میرشکرایی: این معنی واقعی انتقال را می دهد. میراث فرهنگی ناملموس را امروز به نام میراث زنده هم می شناسند؛ چرا که اگر زنده نباشد در زمره میراث فرهنگی ناملموس به حساب نمی آید. یعنی ما وقتی می خواهیم اثری را معرفی کنیم برای ثبت، اگر نتوانیم اثبات کنیم که در زندگی امروز هنوز جریان دارد و زنده است به عنوان میراث فرهنگی ناملموس نمی پذیرند و رمز آن در زندگی اش است.

مریم مه نگار: من منتظرم شما چیزی بگویید تا یک سوالی از آن پیدا کنم. گفتید ثبت. شب اول هم من به ثبت اشاره کردم. بعضی وقت ها با خودم فکر می کنم خب ثبت! حالا برای چی؟! یعنی فایده ثبت چیست؟
چیزهایی در مورد آن می دانم اما میخواهم چیزهای دیگری هم یاد بگیرم از شما

شبان میرشکرایی: ببینید ثبت مثل خیلی از کارهای دیگری که برای یک اثر انجام می شود، ماهیت پاسدارانه دارد، یعنی ماهیتی دارد که آن اثر را حفظ می کند. لزوما ثبت کردن به معنای نگهداری از آن اثر نیست، به معنای ترویج آن اثر نیست مگر اینکه ما نقش را به آن بدهیم. ولی نقش پاسداری را دارد؛ اینکه شما این را یک جایی نگه اش می دارید، یک جا نشان اش می دهید و معرفی اش می کنید. در واقع ثبت یک بهانه است. ثبت یک آغاز است.
شما وقتی صحبت از ثبت ملّی می کنید یا صحبت از ثبت جهانی می کنید، اینها هرکدام در یک جامعه هدفی آن اثر را در واقع معرفی می کنید و به آن بها می دهید. روی آن چراغ روشن می کنید. این چراغ روشن کردن، نقش اصلی ای است که یک فرآیند ثبت انجام می دهد، حالا چه در پهنه ملّی و چه در پهنه جهانی

مریم مه نگار: و اگر در پهنه جهانی باشد قطعا بهتر است؟ به همان دلیلی که قبلا اشاره کردید که مبدأ هستی یکی است، آیین ها و آداب می توانند شبیه هم باشند و حفظ شان می تواند ما را به تربیت نسل تازه بکشاند.

شبان میرشکرایی: این طور به شما بگویم گاهی اوقات ثبت می تواند یک اثری را که در معرض خطر می خواهد قرار بگیرد از خطر از بین رفتن نجات بدهد. گاهی اوقات ما ارزش چیزهایی را که داریم، خودمان نمی دانیم.
شما وقتی در پای کوه دماوند زندگی می کنی، خیلی از اوقات دیگر آن را نمی بینی. شما وقتی در شهر خودت هستی، آثار تاریخی شهر خودت را ممکن است اصلا فرصت نکنی ببینی، مگر اینکه برای شما مهمانی بیاید و بخواهید او را ببرید و آن اثر را ببیند.
نقش ثبت چون چراغ روشن کردن است، ارزش آن چیز را برای ما هویدا می کند. آثاری که در فهرست آثار ملّی به ثبت می رسانیم، خیلی جالب است بدانید گاهی اوقات آن اثر در محل، شهر یا روستای خود یک روال عادی داشته اما از وقتی ثبت می شود، مردم آن منطقه طور دیگری در موردش صحبت می کنند؛ راجع به هنر دستی، موسیقی و آیین و گویش اش طور دیگری ارزش قائل اند و می گویند این ثبت شده.
حالا یلدا یا دیگر جشن های ما وقتی در فهرست آثار جهانی ثبت می شود، طور دیگری برای آن ارزش قائل می شویم و می گوییم این از لحاظ جامعه جهانی ارزشمند شناخته شده، پس ما باید دو چندان برایش ارزش قائل شویم که صاحبش هستیم.
و این ثبت شدن به خصوص در حوزه میراث فرهنگی ناملموس، یک تاثیر دیگر دارد و آن نزدیک کردن کشورها به همدیگر است. کشورها مرزهای سیاسی هستند. می توانم بگویم که در اغلب موارد، طوری این مرزها کشیده شده اند که فرهنگ ها را از هم دور کنند. بخشی از مردم در یک کشور هستند و بخشی دیگر در کشور دیگر، اما هم فرهنگ اند. نوروز یکی از بارزترین نمونه هاست، یلدا یکی از بارزترین نمونه هاست. اینها مرز فرهنگی نمی شناسند، مرز سیاسی نمی شناسند. اینها پهنه فرهنگی می شناسند. در این پهنه فرهنگی، چندین کشور قرار دارد.
وقتی شما این را به ثبت جهانی می رسانید و چند کشور در کنار هم قرار می گیرند، این موضوع موجب آشتی و پیوند می شود.
به این آثار می گویند آثار چند ملّیتی. آثاری که چند کشور با هم جمع می شوند و آن را ثبت می کنند، اسمش را نمی گذارند چند کشوری! می گویند چند ملیتی.
و این یکی از خاصیت های مهم ثبت در فهرست آثار جهانی است.

مریم مه نگار: خیلی زیباست. این ارتباط بشری را در قالب یک پیکره واحد انسانی که در کنار یک پرتگاه قرار گرفته می توان تصور کند که این ثبت مثل دستی پیکر را از آستانه سقوط نجات می دهد، حفظش می کند و به جایگاه واقعی آن برمی گرداند.

فرستادن دیدگاه