نقدی بر لوکوموتیو سواری در محوطه تاریخی باغ فین کاشان

نقدی بر لوکوموتیو سواری در محوطه تاریخی باغ فین کاشان

باغ فین کاشان در نوروز ۱۴۰۱ پذیرای مسافران نوروزی بود اما در این بین حضور یک مهمان ناخوانده حاشیه هایی به دنبال داشت که بر عملکرد مدیریت میراث فرهنگی کاشان برمی گشت.

بله درست است!
دو سالگی برای یاد آوردن خاطره کمی زود است اما،
به گواه مادرم آن شب دم کرده تابستان که نشانی اش را می دهم، همان حوالی دو سالگی من است.
کنار یک پنجره در آغوش مادر، چیزی که به خاطرم مانده ؛ صدای همهمه آدمهای توی خیابان است و گاهی تک بوق ماشین ها.
و بیشتر از همه یک صدای عجیب و البته جذاب!
که هر از چندی به گوشم می رسید، نزدیک و نزدیک تر می شد، زیر پنجره به اوج می رسید و بعد دور و دورتر .
بعدها فهمیدم آن پنجره، پنجره مسافر خانه ای در خیابانی منتهی به حرم بوده.
و آن صدا که انگار روی تن خیابان رِنگ می گرفت، صدای درشکه هایی بود که زائران امام رضا را تا حرم می برد.
بزرگتر که شدم طعم درشکه سواری را در میدان نقش جهان اصفهان چشیدم اما آن صداهای ریتمیک و نقلی سرضرب، بعد چهل سال هنوز در گوشم هست.
شاید این معجزه گوش ها باشد
و اعجاز صدا
که میگویند شنوایی آخرین حواس پنج گانه است که در لحظه مرگ از آدم جدا می شود.
معجزه صدا را دست کم نگیرید
صداها جزئی از حافظه شنیداری ماست
که میتوانند زنده بماند.

 

پی‌نوشت اول
باغ فین – نوروز ۱۴۰۱ خورشیدی
مردم به تفرج و شادی آمده اند. میراث فرهنگی کاشان در اقدامی برای جا به جایی بازدیدکنندگان، لوکوموتیو به محوطه تاریخی باغ فین آورده.

پایگاه خبری فین کاشان می گوید:

روزانه بیش از یک هزار نفر با قطار گردشگری در کاشان تردد می کنند

سر و صدا کم نیست.

برخی از گردشگران که دوست دارند شادی را به حد کمال برسانند می خوانند:
«این کمره ؟! یا فنره؟

بعضی از اهالی از هم می پرسند:
« چه خبر است؟»

پی نوشت دوم
باغ فین – دیماه ۱۲۳۰ خورشیدی
درشکه چی افسار اسب ها را عقب می کشد. بخار از دهان کف کرده اسب ها به هوا بلند می شود.
امیر از درشکه پایین می آید.
سوز دیماه به صورتش هجمه می برد.
با گام هایی مقتدر از ورودی باغ داخل می شود.
کمی بعد صدای ریتمیک نعل اسب هاست که از صحنه حادثه دور می شود.
فین قتلگاه نیک مردی به نام امیرکبیر است.
باغی که از قضا شاهکاری از نمونه‌ باغ های ایرانی است.
میراثی که قرار است مثل ناموس برای این کشور حفظ شود؛
دست نخورده!
با همه نماها و آواها و حس و حال و چه و چه !
صدای درشکه ها که در کوچه باغ های کاشان گم شود،
سر و کله لوکوموتیوها پیدا می شود.
از این دست صداهای گمشده در اطرافمان کم نیست اما مسئله خیلی هم پیچیده نیست!
ما صداهای میراث مان را با همین طرح های به اصطلاح خلاقانه و با دست خودمان زنده به گور می کنیم.
به حافظه شنیداری شهرتان رجوع کنید!
چندتا از این صداهای گمشده دارید؟